آخرین اخبار

رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس گفت: به زودی برای حل و رفع مشکلاتی که برای برنامه تلویزیونی «ثریا» ایجاد شده است، جلسه و دیداری با رئیس سازمان صداوسیما خواهیم...

معاونت صدای رسانه ملی با هدف پاسخ به نیاز مخاطبان در حوزه رسانه های نوین و فن آوریهای جدید، اپلیکیشن (برنامه کاربردی) تلفن همراه خود را با عنوان ایرانصدا...

اولین نشست هم اندیشی اساتید حوزه فرهنگ ، ارتباطات و رسانه با دکتر محمد حسین صوفی دبیر شورا و با هدف بهره گیری از نظرات و دیدگاه های کارشناسان و اساتید...

مرکز بسیج سازمان صدا و سیما با همکاری سازمان سینمایی و هنرهای نمایشی دفاع مقدس نقش اقوام را در هشت سال دفاع مقدس با ساختارهای مختلف به نمایش می گذارد.
نویسنده : دكتر حسن بشير
يكي
از مهمترين نقشهاي رسانههاي نوين تأثيرات آن بر روي خانواده است.
خانواده، يك گروه پوياست. گروه تنها مجموع هاي از افراد نيست، بلكه
نشاندهنده نوع و شكل روابط ميان اعضاي آن نيز هست. اين روابط بر مبناي
نوعي از تكاملگرايي طبيعي و آموزشي مبتني است كه در مراحل مختلف زندگي در
حال شكلگيري است. يكي از اهداف اساسي خانواده دستيابي به سطحي از ثبات و
تداوم فرهنگي، اخلاقي و اجتماعي است كه به عنوان «انسجام خانواده« از آن
نام برده میشود که «شخصیت پایدار» (Stable Personality)
به اعضاي خانواده ميدهد. در شكلگيري اين شخصيت پايدار است كه جامعه
ميتواند به برنامهريزي هدفمند، سياستگذاريهاي مشخص، بازسازيهاي
اجتماعي و فرهنگي و اخلاقي، مديريت اجرايي و تكاملي دست يابد. هنگامي كه
اين شخصيت پايدار و منسجم خدشهدار شود، تصميمگيري اجتماعي، مديريت
اجرايي، برنامهريزيها و سياستگذاريها در سطح جامعه تضعيف ميشود و از
قدرت واقعي دور ميشود. نقش انسجامي خانواده ميان اعضاي آن نيز نه تنها يك
نقش ارتباطي است، بلكه فراتر از آن، همان گونه كه کوپر (1958,Kuper)
معتقد است، یک نقش آموزشي و انتقال فرهنگ بيننسلي دارد. اين نقش زماني
تأثيرگذار است كه به وسيله عوامل ديگر همانند رسانه تحتالشعاع قرار نگيرد.
رسانه
هنگامي ميتواند در راستاي اهداف خانواده حركت كند كه بتواند پركننده
خلأهاي موجود در خانواده يا به عنوان مكمل نقشهاي كمرنگ آن باشد. زماني
كه رسانه جايگزين خانواده شود، حتي درصورتي كه بسيار هدفمند و با
برنامهريزي فرهنگي اجتماعي نيز توأم باشد، ميتواند بزر گترين ضربه را به
ساختار خانواده و در نهايت به جامعه بزند. يكي از دلايل مهم آن ابزارگونگي
رسانه است كه نميتواند جوانب عاطفي خانواده را تأمين كند. يكي از ضعفهاي
ديگر آن يك سويگی رسانه است. حتي رسانههاي دوسويه يا چندسويه مانند
اينترنت نمیتوانند جايگاه خانواده از جنبههاي عاطفي و احساسي را كه بر آن
همدلي، همگرايي و همنوايي حاكم است، بگيرند. از اين روست كه حتي با وجود
نقش آموزشي رسانه، به عنوان مثال بنا به اعتقاد دانيل لرنر ( 1952 ) و
بسياري ديگر از صاحبنظران رسانههاي جمعي، اما اين نقش در مقايسه با نقش
پدر و مادر و در كل خانواده نميتواند از گستردگي، عمق و تنوع لازم
برخوردار باشد. رسانه هرچند از نظر آموزشي هم بتواند تأثيرگذار باشد، به
لحاظ اينكه آموزش بايد با نوعي گفتوگو و بحث همراه باشد، اين ويژگي در
رسانههاي نوين بهخصوص در راديو و تلويزيون نميتواند به شكل جدي تأمين
شود. در خانواده گفتوگوي ميان فردي و چهرهبهچهره، يكي از مؤثرترين
راههاي انتقال بسياري از تجربيات، آموزشها و افكار است. انسان بدون اين
حركت ارتباطي كه در گفتوگوي انساني نهفته است و ميتواند بسيار فراتر از
ابزارهاي اطلاعرساني عمل كند، ميتواند هويت انساني خود را بازيابد،
متكامل كند و با شرايط محيطي و اجتماعي منطبق سازد. اين حركت ارتباطي نوعي
از همگرايي خانوادگي ايجاد ميكند كه متعاقباً در همگرايي اجتماعي بسيار
تأثيرگذار بوده و انسجام اجتماعي را به دنبال دارد. گسست عاطفي، آموزشي و
ارتباطي چهرهبهچهره به نوعي از تفرّد و به قول منجر ميشود كه بهشدت «
فردگرايي دروغين» زيمل تخريبكننده است. در اين زمينه رسانههاي نوين نقشى
اساسي در ايجاد اين تفردگرايي دارند. به عبارت ديگر رسانهها نوعي از
واگرايي را در اين زمينه ترويج ميدهند كه بر خلاف همگرايي خانوادگي و
اجتماعي است.
يكي
از مسائل ديگر مرتبط با مبحث خانواده و رسانه مسئله مرجعيت اطلاعاتي است
كه اين مرجعيت تنها با نوعي از پذيرش اخلاقي و ارتباطي عميق ميتواند تأمين
شود. مرجعيت پدر و مادر براي فرزندان، نه تنها بسيار فراتر از رسانه است،
بلكه ميتواند حتي برخي از نهادهاي آموزشي ديگر را نيز تحتالشعاع قرار
دهد. رسانه در اين زمينه اگر نتواند تقويتكننده اين ويژگي مهم در ساختار
خانواده باشد و حركتي تقليلدهنده و يا تخريبكننده داشته باشد، طبيعتاً نه
تنها نقش پدر و مادر را در اين زمينه كاهش داده است كه نوعي از گسيختگي
ارتباطي و گسست فرهنگي ميان فرزندان نيز ايجاد كرده است. اين گسيختگي و
گسست متعاقباً به سطح جامعه منتقل و آسيبهاي فراواني را به وجود ميآورد.
بخشي از مسائل مربوط به اعتياد و خشونتهاي اجتماعي در ميان جوانان
ميتواند ريشه در چنين مسئلهاي داشته باشد.
البته رسانه در بسياري از مواقع چنانچه به خوبي از آن استفاده شود، ميتواند مكمل نقش خانواده باشد. رسانه در
حقيقت زمانى ميتواند مكمل نقش خانواده باشد كه بتواند اهداف يك خانواده
خوب را در جامعه دنبال كند و نقش آن را تا آنجا كه ميتواند بازي كند.
بديهي است كه هيچگاه رسانه نميتواند جايگزين كاملي براي خانواده باشد، اما
به لحاظ حضور قوي آن در سطح جامعه و نفوذ در قلب خانوادهها نقشى بسيار
حياتي در شكلگيري ارتباطات خانواده و بالاخره جامعه به دست آورده است. اين
نقش اگر نتواند با محتواي مناسب تعديل شود، ميتواند به لحاظ گسست
ارتباطات ميانفردي و چهرهبهچهرهاي كه ايجاد ميكند، بنيانهاي اساسي
خانواده را متزلزل كند. يكي از مسائل مهم اجتماعي ما در جامعه اسلامي ايران
كه با اين مبحث مرتبط است، وضعيت سياستهاي كلان صداوسيما در رابطه با
خانواده است. به عبارت ديگر آيا ميتوان گفت كه اين سياستهاي كلان در
راستاي تقويت بنيانهاي اساسي خانواده هستند؟ اين سؤال را ميتوان به شكل
ديگري نيز مطرح كرد: آيا برنامههاي صداوسيما، بهويژه تلويزيون كه بهشدت
بر جوانان و در كل خانوادهها تأثيرگذار است، در جهت تقويت بنيانهاي
فرهنگي، ارتباطي و ديني خانواده ايراني حركت ميكنند؟ اين سؤال را ميتوان
از جنبههاي گوناگون پاسخ داد؛ اولين پاسخي كه میتواند نوعي از
افراطگرايي منفي بر آن حاكم باشد، اين است كه خير، برنامههاي صداوسيماي
جمهوري اسلامي ايران هرچند تلاش ميكند در جهت همان اهداف
مورد نظر حركت كنند، به دليل اينكه هم از نظر محتوايي و هم از نظر تكنيكي و
هنري نتوانستهاند در حد مطلوب تهيه و ارائه شوند، نتوانستهاند به آن
اهداف به شكل مناسب نزديك شوند. دومين پاسخ از همين منظر با نوعي از
افراطگرايي مثبت همراه است كه معمولاً مسئولان صداوسيما به لحاظ مسئوليت
پاسخگويياى كه در اين زمينه دارند، به آن قائل هستند و آن پاسخ آري است.
برنامههاي صداوسيما در اين زمينه در تلاش هستند به بهترين وجه در راستاي
همان اهداف حركت كنند. به نظر م يرسد هر دو پاسخ نميتوانند منعكسكننده
واقعيت مطلق حاكم بر اين رسانه باشند. اگر سه هدف مهم ذيل را اهداف مشترك خانوادهها و رسانهها بدانيم، بايد اعتراف كنيم كه تاكنون صداوسيما نتوانسته است به شكل مناسب، همهجانبه و
بر مبناي نيازها و استعدادهاي خانوادهها و جامعه حركت كند. اين اهداف
سهگانه عبارتند از: گزارهسازى خبرى و انتقال اطلاعات (تأمين اطلاعاتي)،
گزارهسازى تحريكى (تحريك عواطف) گزارهسازى ترغيبى (ساخت و پرداخت معيارها
و ارزشها) كه هر سه به مثابه اهداف مهمي هستند كه مورد توجه خانوادهها و
بالطبع رسانهها هستند. رسانه ملي در اين زمينه تا چه اندازه توانسته است
اين سه هدف را همگام و همراه و همگرا با خانواده ايراني محقق سازد؟ آيا
رسانه ملي با توجه به نقش تخريبي رسانه در اين زمينه توانسته است از همين
رسانه در توليدات مختلف آگاهكننده استفاده كند؟ آيا سريالهاي ما
میتوانند مهمترين مشكلات اجتماعي خانواده كنوني ايراني را كه به لحاظ
بديهي و همهگير بودن آ نها نيازي به فهرست كردن ندارند، پوشش دهند؟ آيا
پرداختن صوري و غيرعميق به برخي از مشكلات اجتماعي در اين زمينه كفايت
ميكند؟ آيا ميزگردهاي بحث و بررسي مشكلات خانوادگي در اين رسانه وجود دارد؟ آيا نوعي از غفلت يا اغفال در مورد پوشش گذاشتن بر برخي از نارساييهاي اجتماعي وجود ندارد؟ اين موارد برخي از پرسشهايي است كه در اين زمينه مطرح است. از طرف ديگر، آيا رسانه ما در گسترش نوعي از خشونت هنجاري نقش ندارد؟ امروزه خشونت خانوادگی (Domestic Violence)
یکی از مهمترين مسائل اجتماعي است كه به نحوي از طريق رسانهها بيش از هر
نهاد ديگرى در حال گسترش است. اين خشونت نه تنها در شكل ابزاري، كمي، و
عيني آن مطرح است بلكه خشونت فكري، انديشهاي، اخلاقي، ديني و خانوادگي نيز
ميتواند نوعي از خشونت اجتماعي مطرح باشد. آيا توليد برنامههاي ديني
منطبق با نيازهاي جوانان ماست كه بتواند بخشي از كمبودهاي خانوادهها در
اين زمينه را پوشش دهد؟ پاسخ اين موارد گرچه تا اندازه زيادي خير است، اما
از جهت ديگر نيز بايد اذعان كرد كه اين مباحث و مسائل از سه جهت با
سختيهاي فراواني روبهروست؛ اول: مشكل تعامل مناسب با خود رسانه براي به
كارگيري بهينه آن. اين معضل به تجربه نسبتاً كوتاه ما در اين زمينه بهخصوص
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي برميگردد كه مي خواهيم نوعي از رسانه ديني
را به وجود آوريم كه بتواند دين حقيقي و نه دين رسانهاي را به جامعه معرفي
كند. دوم: مشكل برنامهريزي، طراحي، توليد و اجراست. رسانه نيازمند افراد
توانمند، با تجربه، فراگير، آشنا به مسائل اجتماعي، فرهنگي و ديني جامعه
است. اين مسئله نيز نسبي است. گرچه حتماً چنين افرادي تا اندازهاي در ميان
كاركنان رسانه ملي وجود دارند، قطعاً اين تواناييها در سطح توقعات و
انتظارات جامعه نيست. سوم: اصل تطابق توليدات با انتظارات است. به عبارت
ديگر آيا رسانه ملي توانسته است آنچه جامعه اسلامي ما ميخواهد تأمين كند؟
آيا هم اكنون نوعي از قانعسازي برخي از اقشار اجتماعي براي جذب آنان به هر
قيمت به رسانه ملي وجود ندارد؟ آيا تاكنون پژوهش جدي در مورد انتظارات
واقعي مردم انجام گرفته است تا رسانه بتواند در اين زمينه به مسئوليت سنگين
خود عمل كند؟
و
بالاخره، گرچه ميتوان در مورد نقد رسانه در اين زمينه سخن فراوان گفت كه
چون در جهت تصحيح، تعديل و توانمندسازي اين نهاد حركت میكند میتواند نوعي
حمايت تلقي شود، اما در اين زمينه نقد اساسي ديگري
نيز وجود دارد كه به جامعه علمي و دانشگاهي ما برميگردد. آيا تاكنون چند
تحقيق، كتاب،مقاله، كارگاه، همايش، و... از سوى جامعه دانشگاهي ما در اين
زمينه توليد يا برگزار شده است كه بتواند به عنوان كمكدهنده رسانه ملي از نظر فكري، تحليلي و روشي باشد؟ به نظر ميرسد كارهايي كه در اين زمينه صورت گرفته
و ميگيرند نميتوانند اين نياز جدي را مرتفع سازند. رسانه ملي، امروز،
همچون گذشته و قطعاً براي آينده، از اهميت حياتي برخوردار است كه اگر مورد
توجه جدي روحانيت، دانشگاه، انديشمندان، محققان، هنرمندان، توليدكنندگان،
برنامهريزان و... قرار نگيرد ميتواند تأثيرات منفي گستردهاي را در جامعه
به جاي گذارد كه متعاقباً همه درگير آن خواهيم بود. آنچه در اين زمينه
بايد مورد دقت قرار گيرد، اين است كه تكنولوژي، بهويژه تكنولوژي رسانهاي،
بايد در راستاي خدمت به خانواده، جامعه، فرهنگ، دين و اخلاق به كار گرفته
شود و اين اقدام زماني تحقق مييابد كه بتوانيم ميان روشها و ابزارهاي
سنتي و بومي و ميان روشها و ابزارهاي مدرن نوعي از تعاملوو توازن به وجود
آوريم و دچار افراطگرايي در هر دو زمينه نشويم. در مقابل، عوامل گوناگوني
موجب آسيب ديدن پيوند عاطفي خانواده شده و مآلا انسجام آن را به خطر
مياندازند. يكي از اين عوامل، عامل تفرد است كه بهصورت واگرايي اعضاي
خانواده، عمل ميكند.
[1]. استاديار دانشكده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع)