



مقدمه :
رسانه امروزه تعريف گسترده اي پيدا كرده است؛ و مانند گذشته فقط به تلويزيون و راديو و روزنامه و مجله و كتاب منحصر نيست. امروزه رسانه هاي گروهي به سبب فراوان بودنشان به رسانههاي فردي تبديل شدهاند و از طرفي به صورت يك جبهه عظيم فرهنگي درآمده اند.
جبهه فرهنگي، به گستردگي همه كشورها، شهرها، كوچه ها و خيابانهاست. همه مغزها و انديشه ها جبهه فرهنگي شده اند و علمدار جبهه فرهنگي، رسانه ها هستند. رسانه ها بيشترين فعاليت را در تربيت فرزندان دارند و رسالت اصليشان در تربيت، در بعد تربيت اجتماعي يعني اخلاق و رفتار اجتماعي و سياسي است. رسانهها مي توانند اخلاق و رفتار اجتماعي ، سياسي و اقتصادي و حتي اشتهاي تحصيلي ايجاد كنند و در بسياري از مواقع بر پدرها، مادرها، معلم، مدرسه، كتاب و دفتر، در تربيت جوانان پيشي ميگيرند، مطابق آمار اينترنت حدود 10 درصد از پايگاههاي اينترنت متعلق به پايگاه هاي فساد اخلاقي است و 90 درصد از آنها مربوط به پايگاههاي اطلاعاتي علمي است. اما متأسفانه 90 درصد از جوانان گرفتار پايگاههاي فساد اخلاقي موجود در اينترنت مي باشند. اعتياد به اينترنت در بسياري از مواقع از اعتياد به مواد مخدر خطرناكتر است. بيش از 50 درصد از تختهاي بيمارستانهاي كانادا و امريكا مختص به بيماران رواني است و بيشتر بيماران رواني، افراد افسرده و معتادان به اينترنت هستند.
براي مصونيت فرهنگي، به مصونيت عاطفي نياز است؛ در حالي كه امروزه امكان آسيب پذيري به اوج خود رسيده است. رسانه ها ميتوانند سياست خارجي را جابه جا كنند و آموزش و پرورش را متحول نمايند و براي ارايه دانش و اطلاعات به مخاطب و استفاده كنندگان از آنان، اطلاعات و برنامه هاي خود را با احساس متناسب با ظرفيت و سن اشخاص در مي آميزند تا به مذاق افراد سازگار بوده، سبب ايجاد باورهاي نو و جديد بشوند.
رسانه
رسانه در لغت به معني رساندن است و در اصطلاح وسيله اي براي نقل و انتقال اطلاعات، ايده ها و افكار افراد يا جامعه؛ و واسطه عيني و عملي در فرآيند برقراري ارتباط است. و اكنون آن چه مصداق اين تعريف است وسايلي همانند: روزنامه ها، مجلات، راديو، تلويزيون، ماهواره، اينترنت و.. مي باشند.[1]
مجموع ديدگاه هاي ارائه شده در خصوص ماهيت و چيستي رسانه را مي توان در سه نظريه نسبتا شناخته شده خلاصه نمود:
نظريه ابزاري يا ابزارانگاري:
تلقّي ابزاري از فناوري به طور عام، ميراثي ارسطويي است. از اين منظر، فناوري نه هدف، بلكه وسيلهاي در خدمت اهداف انسان است و نسبت به وجود آدمي و ماهيت جامعه امري عارضي و ارزش آن تابع اهداف غير فناورانه است. فناوري في نفسه خنثي و فاقد معناست. ارزش توليدات فني تابع ميزان خدمتي است كه به مقاصد و اهداف انسان مي كند. محصولات و مصنوعات فني با توجه به كاربردي كه در زندگي انسان دارند، مقبوليت و مشروعيت مي يابند. به بيان ديگر، از ديد نظريه ابزاري، تكنولوژي ظرفي است كه بدون هيچ گونه تعيّني، مظروف خويش را منعكس سازد. از ديد ارسطو، دين، به عنوان جهان نمادين ارزشهاي غايي، بيش از هر چيز ديگري براي هدايت فناوري پيچيده در جهت نيل به اهداف مطلوب ضروري است.[2]
بيشتر انديشمندان، تلقّي ابزاري از تكنولوژي به ويژه تكنولوژي نوين را از نوعي سطحي نگري و عدم توجه به آثار و پيامدهاي اجتناب ناپذير تكنولوژي ناشي مي دانند. اين تلقّي در چند دهه اخير به ويژه در خصوص برخي اقلام تكنولوژيك در كشور غلبه محسوس يافته و حساسيت عموم در جذب و پذيرش تكنولوژي هاي وارداتي را تقريبا به صفر رسانده است. اهل نظر نيز اينك، كمتر از مقدمات، مقارنات و ملحقات فرهنگي و اجتماعي تكنولوژي سخن مي گويند. بر طبق اين نظر، رسانه به عنوان يك ظرف قابليت تام و تمامي براي انعكاس پيام دين در هر سطح ممكن را دارد.
نظريه ذات گرايانه:
نظريه هستي شناسانه يا ذات گرايانه تكنولوژي، نظريه منسوب به هايدگر فيلسوف معاصر آلماني است. هايدگر ضمن نقد جدّي نظريه ابزارانگاري، به طرح نظريه خويش و تأكيد بر ماهيت هستي شناختي تكنولوژي پرداخته است. از نظر وي، فناوري نخستين عطيه فرهنگ معاصر و قلمرو اصلي مواجهه خردمندانه با هستي انسان بوده است. رابطه فناوري با انسان نه رابطه اي بيروني كه با ساختار وجودي او عجين شده است. ويژگي فناوري تنها از طريق توافق و انطباق آن با نوع بشر قابل درك است. مباني نوآوري هاي فني، ريشه در زندگي انسان دارد و معناي فناوري از طري اثري كه بر انسانيت ما مي گذارد و نيز ويژگي هايي كه از چنين پايه و پيشينه اي كسب مي كند، قابل فهم است.
فناوري و انسان همانند معجوني خوراكي درهم آميخته و با هم تركيب شده اند. فناوري صرفا كاربرد علم نيست، شيوه هنرمندانه ساخت اجتماعي نيز هست. فن به آشكار ساختن يا تجلّي بخشيدن امر ممكن مي پردازد و متعلق به نيروي زايش و قوّه آفرينش است. هنر و فن، امري شاعرانه است. [3]
از اين رو، فناوري به مثابه واقعيتي عيني به بخش انفكاك ناپذيري از دنياي واقعي ما تبديل شده است. فناوري از اين ديد، شكل و صورت خاصي از مجموعه امكاناتي است كه زمينه ايجاد فنون امروزي را فراهم آورده است. فناوري تجلّي داده ها و دستاوردهاي تمدني بشر است و تحت تأثير پيشرفت علمي و تجاري، عقلانيت و عرفي شدن به ظهور رسيده است. فناوري از اين منظر، منبعي آماده براي كشف طبيعت تلقّي ميشود. فرايند فن و پيشرفت در عرصه فناوري به شكلي بي رحمانه و مهيب، طبيعت و هستي انسان را تحت سيطره خود قرار داده است.
هايدگر اين فرض كه آزادي و اختيار آدمي از تأثير جبر فناوري بركنار و مصون است، را مردود مي شمارد. از نظر وي، انقلاب تكنولوژيك، ما را به پذيرش و به عنوان تنها نوع » تفكر حسابگرانه « عمل كردن بر اساس تفكر، مسحور و مقهور كرده و در نتيجه انسانيت اصيل و اصالت انساني ما زايل شده است. به اعتقاد هايدگر، از آنجا كه قرار گرفتن وجود انسان در محيط و شرايط فناورانه با آزادي وي تعارض عميق دارد، هيچ حوزه اي نمي توان يافت كه در آن خلّاقيت اخلاقي ما بتواند بدون تعارض شكوفا شود. حداكثر كاري كه از عهده ما برمي آيد، مبارزه و مجاهدت پيگير و مستمر است، بدون آنكه تضميني براي موفقيت وجود داشته باشد. البته امكان موفقيت جزيي و ناپايدار وجود دارد. [4]
بر طبق اين نظريه، از آنجا كه ماهيت فناوري و از جمله رسانه ها با تسخير طبيعت و فرهنگ، به جهان بيني انسان شكل مي دهد و اين تسخير و اقتدار به دليل ماهيت مستقل، با هيچ واقعيت ديگري قابل جهت دهي و جهت يابي نيست، تلاش براي ديني ساختن رسانه، بي فايده يا بي معنا خواهد بود.
به بيان ديگر، فناوري به دليل ماهيت متصلب و جهت يافته اش، رابطه مشخصي با دين ندارد و دين نيز نمي تواند در پرتو ارتباط، آن را همسو با خود جهت دهد. دين « كه » رسانه ديني « از اين رو، بر طبق اين نظريه ما نه رسانه همان « خواهيم داشت. جمله كليدي مك لوهان » رسانه اي بيان گويا و خلاصه اي از نظريه فوق است كه به » پيام است نقش تعيّن بخش رسانه به پيام اشاره دارد.
نظريه اقتضا يا اقتضاگرايانه:
بر طبق اين نظريه، رسانه نيز همانند هر مصنوع تكنولوژيك ديگر، اقتضائات، ظرفيت ها، امكانات و محدوديت هاي خاصي دارد كه مي توان با بررسي و شناخت دقيق آنها و مديريت و مهندسي متناسب از حداكثر قابليت رسانه در انتقال پيام دين بهره گيري نمود.
ترديدي نيست كه بخشي از اين اقتضا، از ويژگي هاي طبيعي و محدوديت هاي ذاتي رسانه ناشي شده و قاعدتا تغييرناپذير و تعيّن بخش خواهد بود و بخشي نيز، محصول درجه رشد و سطح تكامل رسانه و به بياني ظرفيت هاي شناخته شده آن است كه به دليل ماهيت پويا و امكان خلق و كشف قابليت هاي جديد همواره امكان تغيير و توسعه آن وجود دارد.
علاوه اينكه، قابليت ها و اقتضائات موجود رسانه به تبع اوضاع و شرايط متغير فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي، مذهبي و... جامعه استفاده كننده، همواره امكان قبض و بسط داشته و همه جوامع به يك اندازه از ظرفيت شناخته شده و بالفعل نيز استفاده نمي كنند. لازم به ذكر است كه تصرف در اقتضائات يك رسانه، دادن محتواي جديد، به كارگيري آن در عرصه مختلف و... مستلزم شناخت توأمان قابليت ها و ظرفيت هاي تكنولوژيكي و ساختاري رسانه و ماهيت پيام براساس اين ديدگاه، « . منتخب براي انعكاس در رسانه است مهم ترين قابليت ها و محدوديت هاي رسانه در مورد اثرگذاري بر فرهنگ عمومي را مي توان در پارامترهاي ذيل مورد توجه قرار داد: تمركز و فراگيري، جذابيت و سرگرم كنندگي، استفاده از مجاز و تمثيل، چرخه تكرار، پيام هاي پنهان و غيرمستقيم، مديريت نظام مند پيام ها، منفعل سازي مخاطبان، اعتبار، برجسته سازي يا كوچك نمايي. [5] اين نظريه در مقايسه با دو نظريه مزبور از واقع نمايي و مقبوليت بيشتري برخوردار بود و در تحليل رابطه ميان دين و رسانه نيزمبناي مناسب وتأييدشده اي به نظر مي رسد.
رسانه چيست؟
رسانه هاي جمعي يا عمومي و به تعبير ديگر وسايل ارتباط است كه جمع »Medium« جمعي اصطلاح فارسي شده واژه لاتين مي باشد و منظور از آن دسته اي از وسايل هستند »Media« آن كه مورد توجه تعداد كثيري مي باشند و از تمدن هاي جديد بوجود آمده اند. [6] البته رسانه در اين تعريف به طور كامل معرفي نشده است زيرا وسايلي كه مورد توجه تعداد كثيري باشد و در تمدن جديد بوجود آمده باشد محدود و منحصر به وسايل ارتباط جمعي نيست از اين رو بايستي به تعريفي دقيق تر پرداخت. رسانه به معني هر وسيلهاي است كه انتقال دهنده فرهنگ ها و افكار عده اي باشد. و اكنون آن چه مصداق اين تعريف است وسايلي همانند: روزنامه ها، مجلات، راديو، تلويزيون، ها، ويدئو و... مي باشند.
انواع رسانه
با توجه به گسترش روزافزون فناوري در دنيا، تعدد رسانه ها دائما رو به گسترش است كه در دسته بندي و گروههاي گوناگوني قرار مي گيرند. رسانههاي نوشتاري مانند مطبوعات، كتاب و مجلات. رسانههاي شنيداري مانند مانند راديو. رسانههاي ديداري مانند تلويزيون، سينما، اينترنت. رسانههاي ابزاري مانند مانند اعلاميه، بروشور، تابلوي اعلانات، كاتالوگ، پوستر، تراكت، پلاكارد، آرم، لوگو، فيلم هاي تبليغي، فيلم كوتاه و بلند، سخنراني، همايش و تئاتر. رسانههاي نهادي يا گروهي همچون روابط عمومي ها، شركتهاي انتشاراتي، بنيادهاي سينمايي. رسانههاي فرانهادي همچون خبرگزاري ها، دفاتر روابط بين الملل، كارتل ها، بنگاه هاي سخن پراكني و تراست هاي خبري، شركت هاي چند مليتي سازه، فيلم هاي سينمايي، شبكه هاي ماهوارهاي. رسانهها يا وسايل ارتباط جمعي اصطلاح فارسي شده واژه لاتين«Medium» است كه جمع آن«Media» مي باشد و منظور از آن دستهاي از وسايل هستند كه مورد توجه تعداد كثيري ميباشند و از تمدنهاي جديد بوجود آمده اند.[7]
تاريخچه رسانهها
در حدود 160 سال قبل با منتشر شدن كاغذ اخبار به مديريت ميرزاي شيرازي، ايران وارد جهان رسانه اي شد و اين در حالي است كه در غرب اين تاريخ به 400 سال پيش برمي گردد.[8] و اين مسأله از قدمت بحث رسانه ها در كشورهاي غربي حكايت مي كند و به نسبت همين قدمت، كار رسانه اي بيشتري انجام شده است و طبعاً پيشرفت هاي قابل ملاحظه اي صورت گرفته است.
روزنامه ها
روزنامه رسانهاي است كه به صورت روزانه جديدترين اخبار و اطلاعات را در حوزه هاي مختلف فرهنگي، هنري، ورزشي، سياسي و اقتصادي به اقشار مختلف جامعه ارائه ميدهد. همواره روزنامهها به صورت مكتوب منتشر ميشوند و اين مكتوب بودن آثار مثبت و منفي فراواني به دنبال دارد كه مسئولين دست اندركاران روزنامه ها به هدف دستيابي به آثار مثبت آن تلاش مي كنند. امروزه در كشور ما بيش از 35 عنوان روزنامه ها با تيراژ نسبتاً بالايي به چاپ مي رسد و اين در حالي است كه پرتيراژترين آن ها روزنامه جام جم است كه در مقايسه با جمعيت حدود 75 ميليوني ايران عددي ناچيز محسوب ميشود. و اين در حالي است كه تعداد قابل توجهي از اين روزنامه ها صرفاً اقتصادي يا سياسي بوده و مورد توجه و استفاده گروه و قشر خاصي از مردم قرار مي گيرد.
مجلات
مجله رسانهاي است مكتوب، داراي صفحاتي بيشتر از روزنامه، با اهداف خاص و از پيش تعيين شده. متوسط يك مجله از 20 صفحه تا 300 صفحه نيز وجود دارد كه البته تعداد صفحات بالا، بيشتر اختصاص به مجلات و نشريات تبليغي دارد.
در ايران به طور متوسط حدود 500 عنوان مجله با تيراژهاي بسيار بالا به چاپ مي رسد كه در بازه هاي زماني: هفته نامه، گاهنامه، ماهنامه، دوماهنامه، فصلنامه، سالنامه و انواع و اقسام مختلف ديگر به دست خوانندگان ميرسد. در تقسيم بندي مجلات معمولا آنها را به نشريات زرد و غير آن تقسيم ميكنند. مجلات زرد آن دسته از نشريات هستند كه با جنجال و هياهو سعي در جذب مخاطب دارند. هدف در اين مجله ها جذب مخاطب به هر وسيله اي و به دنبال آن سود اقتصادي است. اين نشريات در ارائه مسايل و مشكلات اقتصادي جامعه چند راه پيش ميگيرند: الف: بزرگنمايي، اغراق و زياده روي در بيان مشكلات اقتصادي و... تا اين كه افكار عمومي مشوش شده و راه تفهيم و تفاهم منطقي و عاقلانه بسته شود.ب: ناديده گرفتن مسايل عمقي و اخذ نتايج سريع . ج: رواج مصرف گرايي مثل تبليغات زيبايي اندام، كالاها و لوازم آرايشي و.. د: مطالب وحشتناك و حوادث تلخ همراه با تيترهاي دلهره آور كه باعث رواج و شكستن قبح و زشتي اين اعمال مي شود.
راديو
راديو رسانه اي است صوتي كه با استفاده از امواج به انتقال مطالب مي پردازد. راديو با تمام فوائدش كه از جمله آن، دسترسي هميشگي به آن است داراي نواقصي است، راديو از نعمت تصوير بيبهره است و مسئولان و مجريان راديو بايد تمام توان و نيروي هنري خود را صرف صدا كنند تا از اين طريق فضا سازي مناسبي در ذهن شنونده ايجاد كند. شنونده اگر از موسيقي برنامه خوشش نيايد ديگر راديو كارآيي خود را از دست مي دهد اما همين مسأله اگر در مورد تلويزيون بوجود آيد با قطع صدا همه چيز را از دست نميدهد بلكه ميتوان كماكان از تصوير استفاده كرد و لذت برد.
سينما
سينما پس از مطبوعات و راديو و تلويزيون يكي از وسايل ارتباط جمعي و از رسانه هاي همگاني نسبتاً جديد است كه فرهنگ خاص خود را نيز اقتضا مي كند. بشر پس از دو دوره فرهنگ گفتاري و نوشتاري اكنون به دروازه فرهنگ تصويري با گستردگي فراوانش وارد مي شود. سينما يكي از پيشرفته ترين رسانه هاي همگاني است كه انواع هنرها را با پيچيده ترين تاكتيك ها جمع آوري نموده است.[9]
تلويزيون
پرمخاطب ترين رسانه در جهان، تلويزيون است و اين آمار در ايران به مراتب بيشتر است و اين تنوع و كثرت مخاطب به دليل وجود صدا و تصوير به طور هم زمان است . تلويزيون به علت قابليت استفاده از تصوير در تمام حيطه ها جذابيت مخصوص به خود دارد. تلويزيون قابليت تغيير فرهنگ جامعه را داراست حتي رسانه هايي چون روزنامه ها و مجلات براي جذب مخاطبان خود به تلويزيون و جذابيت هاي آن متوسل مي شوند. امروزه شبكه هاي ماهواره اي فراواني بوجود آمده اند؛ از شبكه هاي علمي و تحقيقاتي و ورزشي گرفته تا شبكه هاي مبتذل رقص و پايكوبي در آن يافت مي شود و شبكه هاي فارسي زبان نيز به خيل وسيع آن ها پيوسته اند اين پايگاه ها كه اكثراً متعلق به گروه هاي ايراني خارج از كشور و ضد انقلابي هستند براي جذب مخاطب بيشتر از انواع و اقسام حربه ها استفاده مي كنند.[10]
ماهواره
اولين ماهواره ها در سال1980 با 12 هزار مدار تلفني و تنها 2 كانال تلويزيوني در مدار قرار گرفتند و نسل ششم آن ها با 3 برابر ظرفيت نسل پنجم و با سيستم هاي ديجيتالي پيچيده و در سال1986 ساخته و بكار گرفته شد. ماهواره هاي تلويزيوني (DBS) ماهواره هايي هستند كه در واقع به عنوان يك فرستنده پرقدرت تلويزيوني در فضا عمل مي كنند. مهم ترين برتري يك ماهواره تلويزيوني آن است كه مي تواند تمامي نقاط كور يك كشور را كه فرستنده هاي زميني قادر به پوشش آن ها نيستند تحت پوشش در آورد.[11]
اينترنت
در اواخر دهه1960 پديده اي به نام اينترنت جهان را متحول كرد. تأسيس شبكه آرپانت در سال1969 به عنوان منشأ پيدايش اينترنت شناخته شد.[12] در حقيقت اينترنت مجموعه اي از ميليون ها كامپيوتري است كه از طريق شبكه هاي مخابراتي به يكديگر متصلند. به عبارتي ديگر مجموعه اي از هزاران شبكه ماهواره اي- رايانه اي است كه تعداد زيادي از رايانه ها را در يك شبكه پيچيده بزرگ و قابل اطمينان به يكديگر وصل مي كند. اينترنت هيچ سازمان مديريتي يا سرپرست حقوقي ندارد و به خودي خود واقعيتي مستقل ندارد و تنها از تأليف تشكيلات مستقل ديگر حيات يافته است. از طريق اين فناوري جديد مي توان پست ايجاد كرد و بدون صرف وقت و هزينه (E- mail ( الكترونيكيهاي پستي زياد مي توان عكس ها و نامه هاي متني خود را براي يك يا چندين نفر به طور هم زمان ارسال كرد، هم هاي مختلفي ساخت و از اين طريق site)) چنين مي توان سايت پيوست و از قابليتهاي تصويري، ((Web به شبكه جهاني وب يا Chat) ) صوتي و حتي فيلم در آن استفاده كرد؛ فناوري چت گفتگو يكي ديگر از راه هاي ارتباطي جديد در اينترنت است كه در آن مي توان علاوه بر مكالمه با چندين نفر به طور هم زمان تصاوير يكديگر را نيز چك كرد. شبكه هاي خبري، ها نيز از ديگر قابليت هاي موجود FTP موتورهاي جستجو و در اينترنت است.
انواع رسانه
با توجه به گسترش روزافزون فناوري در دنيا، تعدد رسانهها مداوما رو به گسترش است كه در دستهبندي و گروههاي گوناگوني قرار ميگيرند كه از جمله ميتوان به گروههاي زير اشاره كرد:
· رسانه هاي نوشتاري مانند مطبوعات، كتاب و مجلات.
· رسانه هاي شنيداري مانند مانند راديو.
· رسانه هاي ديداري مانند تلويزيون، سينما، اينترنت.
· رسانههاي ابزاري مانند مانند اعلاميه، بروشور، تابلوي اعلانات، كاتالوگ، پوستر، تراكت، پلاكارد، آرم، لوگو، فيلم هاي تبليغي، فيلم كوتاه و بلند، سخنراني، همايش و تئاتر.
· رسانههاي نهادي يا گروهي همچون روابط عموميها، شركتهاي انتشاراتي، بنيادهاي سينمايي. رسانههاي فرانهادي همچون خبرگزاريها، دفاتر روابط بينالملل، كارتل ها، بنگاههاي سخن پراكني و تراستهاي خبري، شركتهاي چند مليتي سازه، فيلم هاي سينمايي، شبكههاي ماهواره اي.
كاركرد رسانه ها
ويژگي اصلي رسانهها همه جا بودن آن هاست. رسانهها امري فراگيرند و مي توانند يك كلاس بي ديوار با ميلياردها مستمع تشكيل دهند. آنها وظيفه حراست از محيط را به عهده دارند و بايد همبستگي كلي را بين اجزاء جامعه در پاسخ به نيازهاي محيطي ايجاد كنند. رسانهها وظيفه انتقال ميراث اجتماعي از نسلي به نسل ديگر را به عهده دارند.[13]« استوارت هال» جامعه را به صورت مدار بسته اي تعريف مي كند كه رسانه هاي جمعي به عنوان شاهراه در فرآيند هويت بخشي در جامعه نقش پيدا مي كنند.[14]
رسانه ها حركت، پويائي و سر زندگي را تقويت مي كنند. رسانهها احساس محبت و صداقت را برمي انگيزند و احساس زشتي، دشمني، بي اعتمادي، دروغ و خشونت را زنده ميكنند. اين كاركرد موجب پيدايش تضاد دروني- رفتاري در مقياس فردي و اجتماعي مي شود.[15]
وظايف خبري و آموزشي نيز يكي ديگر از كاركرد رسانه هاست. مثلاً با ديدن فيلم هاي مربوط به زندگي جوانان امروز عقيده شخصي فرد نسبت به اخلاق و شرايط زندگي جوانان دگرگون مي شود و حتي ممكن است در خود گرايش به زندگي آشفته جوانان امروز را احساس كند.[16] براي رسانه ها كاكرد هاي متفاوت و گوناگوني بيان شده است كه به اختصار به بعض آن ها اشاره ميكنيم.
كاركرد نظارتي
يكي از مهمترين كاركردهاي رسانه خبري، نظارت بر محيط است. كاركرد نظارت و حراست از محيط، شامل رساندن اخبار توسط رسانه ها ميشود؛ كه براي اقتصاد و جامعه ضروري است. مانند گزارش اوضاع سهام، ترافيك و شرايط آب و هوايي.[17]
كاركرد آموزشي يا انتقال فرهنگ
آموزش براساس تعريفي كه سازمان علمي و فرهنگي ملل متحد (يونسكو) بيان داشته، عبارت است از: «تمام كنشها و اثرات، راه ها و روش هايي كه براي رشد و تكامل توانايي مغزي و معرفتي و همچنين مهارت ها، نگرشها و رفتار انسان بهكار ميروند. البته بهطريقي كه شخصيت انسان را تا ممكنترين حد آن، تعالي بخشند.»[18] . در اين ميان رسانههاي ارتباطي خواه براي اين كار برنامه ريزي شده باشند و خواه نشده باشند، آموزش دهندهاند. رسانه ها فراهمآورنده دانش و شكل دهنده ارزش ها هستند و مردم همواره از آنها تأثير مي پذيرند و مي آموزند. اهميت وظيفه آموزشي وسايل ارتباطي در جوامع معاصر، بهحدي است كه بعضي از جامعه شناسان براي مطبوعات و راديو و تلويزيون و سينما نقش "آموزش موازي" يا "آموزش دائمي" قائل هستند. جامعه شناسان معتقدند كه وسايل ارتباطي با پخش اطلاعات و معلومات جديد، به موازات كوشش معلمان و اساتيد، وظيفه آموزشي انجام داده و دانستني هاي عملي، فرهنگي و اجتماعي دانشآموزان و دانشجويان را تكميل ميكنند.[19]
كاركرد سرگرمي
وسايل ارتباط جمعي بهعنوان مهمترين ابزار تفريحي و سرگرمي افراد بهشمار ميرونند؛ كه با پخش و انتشار برنامههاي سرگرمكننده بر الگوي رفتار اوقات فراغت انساني اثراتي تعيينكننده دارند و از اين طريق است كه فرد از تنهايي و زندگي سخت روزمرهاش رهايي مييابد و با محيط بيروني تماس برقرار ميكند[20].
كاركرد همگن سازي
وسايل ارتباط جمعي، موجب نزديكي سليقه ها، خواست ها و انتظارات تمامي ساكنان يك جامعه شده و جوامع را از عصر محدوده هاي جدا خارج ميگردانند. ورود وسايل ارتباط جمعي به جامعه، خرده فرهنگ ها و فرهنگ هاي خاص و مجزا را ناپديد كرده و بهنوعي تشابه ميان تمامي ساكنان يك جامعه به وجود ميآورد و مردم آن جامعه، از سبك زندگي و علايق و خواسته هايي كه رسانه هاي جمعي ارائه مي دهند، پيروي ميكنند.[21] براساس جامعه شناسي ارتباطات، مخاطبان، توده هاي عظيمي از انسان هاي پراكنده با ويژگي هاي ناشناخته هستند؛ كه هيچ گونه پيوندي باهم نداشته و وجه مشترك آنها همان اثري است كه از رسانه مي گيرند. در واقع اين رسانه ها هستند كه عامل پيونددهنده انسان ها با يكديگر بوده و به آن ها هويت جمعي مي بخشند. بر اين مبنا، كاركرد اصلي وسايل ارتباط جمعي، همان مخاطب قراردادن توده ها و نه گروه هاي خاص است. بهبيان "ژان كازنو"، رسانه ها به تودهسازي ميپردازند.[22]
كاركرد راهنمايي و رهبري
نقش رهبري كننده وسايل ارتباطي و اثر آنها در بيداري و ارشاد افكار عمومي، امري واضح بوده و روز بهروز بر اهميت آن افزوده ميشود. در نظام هاي دموكراسي، وسايل ارتباط جمعي ميتوانند در راه گسترش ارتباط ميان رهبري كنندگان و رهبري شوندگان، خدمات مهمي را انجام داده و بهعنوان آيينه تمام نماي افكار عمومي در جلب همكاري مردم و شركت دادن آنها در امور اجتماعي، تأثير فراواني بهجاي بگذارند. البته رسانههاي گروهي با انگيزه سازي در مخاطب، ميتوانند ايجاد مشاركت اجتماعي كه از عمدهترين نقش هاي رسانه هاست، را به دنبال داشته باشند. اين مهم، يعني انگيزه سازي براي مشاركت، نيازمند شناخت درست از نيازهاي مخاطبان است. توجه به فرهنگهاي محلّي مناطق گوناگون يك كشور نيز در انگيزهسازي حائز اهميت است.[23]
كاركرد بحران زدايي
رسانه هاي گروهي ميتوانند در عرصه مقابله با بحرانهاي اجتماعي، به ايفاي نقش بپردازند و در كاهش بحران هاي مختلفي مانند بحران هويت يا حوادث تهديدكننده ثبات اجتماعي، كاركرد مؤثري داشته باشند.[24]
كاركرد آگاه سازي
هرچند اين وظيفه با مقوله آموزش از طرفي و مقوله خبررساني جمعي از طرف ديگر، تداخل دارد، اما رسانهها بايد علاوه بر انتقال اخبار و اطلاعات، به تحليل درست اخبار و تشريح آنان نيز بپردازند. تحليل عِلّي پديده هاي خبري و آگاه سازي انسان ها از اين علل، موجب تغيير در جهان بيني انسان ها ميشود. به همين سياق وسايل ارتباط جمعي بايستي موجبات آگاهي انسانها از كالاهاي مورد نياز را فراهم سازند. اين وظيفه، يعني آگاه سازي، از آنرو از تبليغ متمايز است كه در آن، هيچ كوششي براي خريد كالايي خاص وجود ندارد، همانگونه كه هيچ كوششي نيز براي ايجاد گرايش بهسوي ديدگاه خاص وجود ندارد.
كاركرد اعطاي پايگاه اجتماعي
اين وسايل با دادن معروفيّت به اشخاص و گروهها به آشكار كردن يا ارتقاي پايگاههاي آنان ميپردازند.
كاركرد حمايت از هنجارهاي اجتماعي ، كاركرد انتقال ميراث هاي فرهنگي و اجتماعي از نسلي به نسل ديگر، كاركرد نقش و كاركرد بيان عقايد، كاركرد ايجاد همبستگي ميان اجزاي جامعه در پاسخ به نيازهاي محيطي، كاركرد تبليغي از ديگر كاركردهاي رسانه مي باشد.
رسانه و اخلاق
حريم خصوصي اشخاص يكي از بارزترين مسائلي است كه در بحث اصول «اخلاق رسانه» و نيز حقوق رسانه مطرح ميشود. چند مسئله اصلي، رابطه اخلاقي رسانهها را با افراد، گروهها و جامعه شكل ميدهد كه عبارتاند از: «تجاوز به زندگي خصوصي افراد»، «حقيقتگويي و تخلف از آن»، «بهرهبرداري نامشروع و سوءاستفاده»، «خشونت و جنايت»، و «مشاركت مردم و يا فقدان آن در ارتباطات رسانهاي» [25] به اين ترتيب، تجاوز به زندگي خصوصي افراد در رأس مسائل اخلاقي رسانه ها قرار مي گيرد و به دليل اهميت موضوع، اصل ششم «اصول بينالمللي اخلاق حرفه اي در روزنامه نگاري»[26] كه پايه اي براي تدوين قوانين در سطوح ملي و منطقهاي محسوب ميشود، به اين موضوع اختصاص يافته است. در اين اصل تصريح شده است: احترام به حق فردي، حفظ حريم و اسرار خصوصي و شئون انساني كه با قوانين ملي و بينالمللي مربوط به حفظ حقوق و شهرت افراد و... هماهنگ است، بخشي جداناپذير از معيارهاي حرفهاي روزنامهنگاري به شمار ميآيد.[27]
تجاوز به حريم خصوصي افراد توسط رسانهها دربردارنده دو معناست: معناي محدود و معناي وسيع؛ در معناي وسيع و حداكثري بيشتر كساني كه در رسانهها كارهاي پخش را انجام ميدهند، از جمله افرادي كه آگهي ميدهند و يا برنامههاي سرگرم كننده و... ميسازند، خواه ناخواه مهمان ناخوانده به شمار ميروند. در اين معنا مخاطب رسانه به موجودي منفعل و بدون قدرت تصميمگيري در زندگي خصوصياش تبديل ميشود و در عمل، اين برنامهسازان و مراكز تجاري و تبليغاتي هستند كه در اين زمينه تصميمگيري ميكنند. اما تجاوز رسانهها به زندگي خصوصي افراد معناي ديگري نيز دارد و آن معناي محدود و حداقلي است. اين معنا رفتارهايي را در بر مي گيرد كه ميتوان در مراجع قضايي يا حرفهاي به عنوان تجاوز به حريم خصوصي به رسميت شناخت. درحاليكه هنوز مفهوم حريم خصوصي و برخي مسائل حقوقي مربوط به آن براي جامعه حقوقي ما ناشناخته است و اشخاص بسياري وجود دارند كه بهدليل عدم رعايت اصول اخلاقي رسانه همواره از نقض حريم خصوصي خود در رسانههاي همگاني رنج ميبرند، اما نميدانند با چه عنواني و با چه مستند حقوقي يا قانوني به دفاع از حق خويش برخيزند.
اخلاق
واژه «اخلاق» از «خُلق» و «خُلُق» گرفته شده است كه در لغت به معناي «سرشت و سجيّه» است؛ اعم از اينكه سجيه و سرشتي نيكو و پسنديده مانند جوانمردي باشد؛ يا زشت و ناپسند مانند فرومايگي؛ [28]
اخلاق در اصطلاح دانشمندان و علماي اخلاق، معاني متفاوتي دارد كه برخي از آنها عبارتاند از: تعاريف افرادي چون شيخ ابوعلي ابن مِسكَوَيه در «طهارةالاعراق»، علامه مجلسي در «بحارالانوار» و مرحوم ملامحسن فيض كاشاني در «المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء. بر اين معنا تصريح كردهاند و بر اين اساس، صفات ناپايدار و غيرراسخ در نفس مثل غضب و يا صفاتي كه از روي تفكّر و تأمل صادر ميشوند، مانند بخشش بخيل از داير? اخلاق و ارزشهاي اخلاقي بيرون ميروند. [29]
صفات نفساني: هرگونه صفت نفساني است كه موجب پيدايش كارهاي خوب يا بد ميشود و چه آن صفت نفساني به صورت پايدار و راسخ و چه بهصورت ناپايدار و غيرراسخ باشد و چه از روي فكر و انديشه و يا بدون تفكر و تأمل باشد.
فضائل اخلاقي: گاهي نيز واژه اخلاق صرفاً در مورد اخلاق نيك و فضايل اخلاقي به كار ميرود و منظور از اخلاق، اخلاق فضيلت است.
رسانه
واژه "media” در زبان لاتين جمع "medium” است و معناي لغوي آن، وسيله، واسطه و واسطه انتقال است كه در زبان فارسي واژه «رسانه» را به عنوان معادل اصطلاحي آن به كار ميبريم. اين واژه در جوامع پيشرفته به رسانههاي گروهي جامعه اشاره دارد كه كار آنها رمزگزاري و انتقال پيام ها به يك جمعيت وسيع است. با اين تعريف، راديو، تلويزيون و روزنامه ها از مصاديق رسانه اند .[30]
اخلاق رسانه
مقصود از اخلاق رسانه اي مجموعه قواعد و احكام اخلاقي ناظر بر رفتارهاي ناشي از ماهيت رسانه ها و اقدامات متوليان آنهاست . اما برخي از پژوهشگران با تفكيك واژه هاي «اخلاق»، (moral) و «اصول اخلاقي» (ethics) كه در اغلب مطالعات و تحقيقات مربوط به رفتار رسانه اي و حرفه روزنامه نگاري بهطور مترادف يا به جاي يكديگر به كار رفته اند، واژه اصول اخلاقي را براي اشاره به مباحث نو در اخلاق رسانه اي مناسبتر دانسته اند؛ زيرا اين واژه براي معرفي يك رويكرد خردگرا و حتي علمي و توجيه قواعد رفتاري به كار گرفته مي شود و از اينرو، اطلاق آن بر مباحث چالشي و انتقادي امروزي مناسبتر از واژه اخلاق است كه صرفاً براي مشخص كردن معيارهاي رفتار نيك كاربرد دارد، به جنبه تجويزي و هنجاري رفتارهاي اخلاقي برميگردد[31].
منطق حرفه اي رسانه هاي گروهي اين است كه مخاطبان بيشتري را جذب كنند. در اصل گرايش آنها آن است كه با پيام يكسان و بهطور همزمان هركسي را در جهان جذب كنند. لذا نرم افزار بايد تابع سخت افزار باشد، نرم افزار چيزي جز انتقال نمادين فرهنگي نيست.
رسانه و حريم خصوصي
انسانشناسان و دانشمندان علوم اجتماعي ميگويند نياز به حريم خصوصي، امري بسيار ريشهدار و فطري است كه تنها به انسان محدود نميشود؛ بنابراين، جدايي حوزه خصوصي از گستره عمومي به يك معنا، پيشينهاي به امتداد حيات انساني دارد.
تحقيقات و مطالعات مردمشناسي نشان ميدهد در تمام جوامع، تمام زمانها و دورهها، حتي در جوامع ابتدايي، قواعد اجتماعي وجود داشته كه ورود به اماكن خاصي را محدود مي كرده و حضور در اماكن معيني را ممنوع ميدانسته است. [32] درعينحال، مطالعه حريم خصوصي از زواياي حقوقي، فلسفي يا مذهبي و اخلاقي نتايج متفاوتي به دنبال دارد؛ براي نمونه؛ صاحبنظران مسائل حقوقي مي گويند موضوع حريم خصوصي افراد از منظر حقوقي بدون سابقه طولاني است. آنان معتقدند مقاله مشتركي كه وارن و برانديس با عنوان «حق مصونيت حريم خصوصي» در سال 1890م. چاپ و منتشر كردند، اولين بحث جدي و صريحي است كه موضوع حريم خصوصي افراد را در چارچوب قوانين حقوقي مطرح كرده است. انگيزه تأليف اين اثر نيز آن بود كه وارن، يكي از مؤلفان اين مقاله، از گزارش مطبوعات درباره ضيافتي كه در منزل وي برپا شده بود، بهشدت خشمگين ميشود و به همراه همكار حقوقي پيشين خود اين مقاله را چاپ و منتشر ميكند. [33] در ايران نيز با آنكه نظام حقوقي كشورمان، دستكم از زمان تصويب اولين قانون اساسي، با عطف به حمايتهاي سنتي از حق حريم خصوصي، مانند رعايت حرمت مسكن اشخاص و منع باز كردن نامههاي شخصي و غيره آشنا شده است، در فرهنگ عمومي نيز حريم خصوصي اهميت خاصي داشته است تا حدي كه كمتر از صد سال پيش در ايران مردم با اين استدلال كه با صدور شناسنامه ميخواهند نام خود و متعلقاتشان را در دفتر دولت بنويسند، با ثبت احوال مبارزه ميكردند و كسي حق نداشته است نام همسر و فرزند يا تعداد زوجات، فرزندان و سن آنان را بداند. [34] در ظاهر به دلايل سياسي از يك طرف و تلقي نادرست آموزههاي مذهبي از طرف ديگر، اين حقوق هيچ گاه نتوانسته است يك محمل اجرايي منسجم و معطوف به قانون پيدا كند؛ از همين روست كه در موارد نقض حرمت خصوصي افراد در جامعه و انتشار عمومي اطلاعات مرتبط با آن، بيشتر درباره نادرست بودن يا مغرضانه بودن اطلاعات منتشرشده بحث ميشود تا درباره خصوصيت و طبيعت اينگونه اطلاعات.
مفهوم «حريم خصوصي» در چندين رشته از علوم از جمله روانشناسي، جامعهشناسي، انسانشناسي، علوم سياسي، حقوق، معماري، و فلسفه به كار رفته و مطالعه شده است؛ حريم از حرمت گرفته شده و حرمت در لغت به معاني زير است:
حرمت المنازل: يعني پاس احترام منازل مسكوني مردمان داشتن و هتك حرمت منازل نكردن.
حرمت دم: يعني ممنوع بودن تعرض به جان مردم.
حرمت عين: يعني حرمت زناشويي.
حرمت مال: يعني ممنوع بودن تعرّض به مال مردم.
حريم به معناي حرمت و ممنوع بودن است و تعرض ديگران به صاحب حريم ممنوع حرام بوده است و اگر تعرضي صورت گيرد، جرمي تحقق يافته است». حريم خصوصي قلمرويي از زندگي هر فرد است كه آن فرد نوعاً و عرفاً يا با اعلان قبلي، انتظار دارد ديگران بدون رضايت وي به اطلاعات راجع به آن قلمرو دسترسي نداشته باشند يا به آن قلمرو وارد نشوند يا به آن قلمرو نگاه يا نظارت نكنند يا به هر صورت ديگري وي را در آن قلمرو مورد تعرض قرار ندهد.
حريم خصوصي در اسلام
بهرغم سابقه كوتاه غرب در حمايت از حريم خصوصي، پژوهشها نشان ميدهد كه حمايت از حريم خصوصي در حقوق اسلامي از پيشينهاي طولاني برخوردار است. حريم خصوصي پيش از آنكه در غرب و كنوانسيونها و اسناد بين المللي حقوق بشر پيش بيني شود، با تأكيد بسيار در منابع اسلامي مورد توجه بوده و در آيات متعددي از قرآن مجيد بر لزوم رعايت حريم خصوصي اشخاص تأكيد شده است. سنت پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار(ع) و سيره مسلمانان نيز سرشار از توصيه هايي در پرهيز از نقض مصاديق مختلف حريم خصوصي است كه در ادامه به برخي از موارد آن اشاره خواهد شد؛ همانطور كه گفته شد، احترام به حريم و امور خصوصي ديگران از توصيههاي تأكيد شده اسلام است. در منابع اسلامي نظير قرآن، سنت و اجماع، احكام متعددي دربارة وجوه مختلف حريم خصوصي وجود دارد. البته، اصطلاح «حريم خصوصي» در آيات قرآن و در روايات اسلامي استعمال نشده است و موضع اسلام در مواجهه با حريم خصوصي، موضع بهاصطلاح «تحويلگرايانه» است؛ يعني حريم خصوصي، در قالب احاله به حقوق و آزاديهاي ديگر نظير حق مالكيت، منع تجسس، اصل برائت، منع سوءظن و اشاعة فحشا و سبّ و هجو، قذف، نميمه و غيبت و خيانت در امانت حمايت شده است. مباحث و اصطلاحاتي را كه در آيات و روايات اسلامي درباره حريم خصوصي و بيان علل و حكمتهاي حمايت از آن به كار رفتهاند ميتوان در عناوين زير دستهبندي كرد:ممنوعيت تجسس، تحسس و تفتيش؛ ممنوعيت ورود به منازل بدون استيذان؛ ممنوعيت استراق بصر؛ ممنوعيت استراق سمع؛ ممنوعيت سوء ظن؛ ممنوعيت نميمه و غيبت؛ ممنوعيت سبّ، هجو و قذف؛ ممنوعيت اشاعة، فحشا و هتك ستر [35]
از ديدگاه اخلاق اسلامي، تجاوز به حريم خصوصي افراد گناه محسوب ميشود و در نتيجه، عقاب اخروي به دنبال خواهد داشت: حضرت امام خميني(ره) به عنوان معمار نظام اسلامي در بند ششم فرمان هشتماده اي به قوة قضاييه پس از ذكر مصاديقي از رعايت حريم خصوصي افراد، ميفرمايند: «... حق ندارند آن را پيش ديگران افشا كنند؛ چرا كه اشاعه فحشا از بزرگترين گناهان كبيره است...» «مرتكبان هريك از امور فوق، مجرم و مستحق تعزير شرعي و بعضي از آنان مستوجب حد شرعي هستند». [36]
ورود رسانهها به حريم خصوصي افراد
رسانهها بيش از پيش به زندگي خصوصي افراد علاقهمند شدهاند. البته ناگفته نماند برخي معتقدند اقتضاي كار رسانهها اين است كه خلوت تنهايي آدمها را بر هم بزنند. آنها ذاتاً تمايل به افشاي اسرار مردم دارند، نه اخفا و سرپوش گذاشتن بر آنها.اين تمايل به انتشار زندگي خصوصي، گواه دگرگوني در هنجارهاي رفتاري است. خروج از الگوي انضباطياي كه تا امروز بر زندگي خصوصي افراد حاكم بوده است و ورود به ارزشهاي جديد و ديگر الگوهاي زندگي، از اين موضوع حكايت ميكند. اكنون بر ملا كردن حريم زندگي خصوصي از يك هنجار جديد اجتماعي تبعيت مي كند.
اين هنجار عبارت از الزام به اطلاعرساني در تمام زمينه ها و آزاد شدن جريان اطلاعات است. اين هنجار جديد به منظور شفافسازي اطلاعات با پيام جديدي نيز همراه شده است كه چنين بيان ميشود: «همه چيز بايد نشان داده شود، همه چيز بايد بيان شود و بر همه چيز بايد نظارت شود». امروزه تعداد برنامههاي مربوط به زندگي خصوصي در رسانهها بيش از برنامههاي مربوط به گستره عمومي است و مفهوم زندگي خصوصي از اين نظر كه منطقهاي پوشيده و به دور از نظارت يا هر نوع بررسي باشد، تغيير كرده است؛ در نتيجه، قلمرو زندگي خصوصي اكنون چون موضوعي بدون محدوديت براي مطالعه به حساب ميآيد. هرگز به اين اندازه درباره روابط زناشويي، كشمكشها و تنشهاي خانوادگي، خشونت هاي زناشويي، رنجها، بيماريها و مشكلات سلامتي افراد و ديگر موضوعات بسيار خصوصي چاپ و نشر صورت نگرفته است. گواه اين موضوع برنامههاي پخش شده از شبكههاي تلويزيوني در سطح جهاني است.
بنابراين پيشرفت فناوري ارتباطي و رسانهاي شدن زندگي بشر در قالب ارتباطات جمعي، ضرورت رعايت اخلاق رسانه را توسط اصحاب رسانه در جهت حمايت از حق حريم خصوصي افراد بيشتر ميكند.
رعايت اين موضوع نه تنها براي همه رسانهها لازم و واجب است بلكه رعايت آن توسط صدا و سيما به عنوان فراگيرترين، پرمخاطبترين و اثرگذارترين رسانه جمعي در ايران از اهميت خاصي برخوردار است. لذا رسانه ملي و ساير رسانهها لازم است اولاً در چارچوب قوانين و دستورالعملهاي خود ارزشهاي اخلاقي، فقهي، حقوقي و حرفهاي را رعايت كنند و ثانياً مروّج فضايل اخلاقي و موازين شرعي و قانوني در تعاملات فردي و اجتماعي باشند. بر اين اساس، براي دسترسي به حريم خصوصي افراد توليد برنامههايي در اين مورد، نياز به بازتعريف، ملاك، نظريه و دستورالعملهاي اخلاقي- حرفهاي دارد تا در اقدامات گوناگون رسانهاي مانند ضبط، تأمين، بايگاني (آرشيو)، تدوين، صداگذاري (دوبلاژ)، برنامههاي تبليغاتي، خبر، فيلم و... مديران، مجريان، گزارشگران و خبرنگاران و... موظف به رعايت آن باشند و در صورت رعايت نكردن اين حق، راهكارهاي معيني براي جبران ضرر واردشده در نظر گرفته شود.
اسلام نه تنها حاكمان بلكه مردمان را نيز از ورود به زندگي شخصي ديگران، كنجكاوي، پاييدن و فضولي كردن در امور ديگران منع كرده است. از حريم منزل، مكالمات، ارتباطات، عقايد و افكار در آيات و احاديث متعددي به تصريح حمايت شده است. به اعتماد بر ظواهر و حسن ظن سفارش شده، از سوء ظن و تجسس در امور پنهاني ديگران منع شده است. برخي امور و مكانها ذاتاً در قلمرو حريم خصوصي قرار دارند و برخي امور، بنا به خواست افراد ممكن است جزء حريم آنان و لازمالاحترام از جانب اشخاص ثالث قرار گيرد؛ براي مثال، منزل يا اموري كه اطلاع از آنها و آگاه ساختن ديگران از آنها اشاعه فحشا و منكر محسوب ميشود، ذاتاً در قلمرو حريم خصوصي است، اما مسائلي كه افراد به دلايل شخصي آنها را از ديگران كتمان ميكنند يا در صدد انكار و تكذيب آنها هستند، ـ در صورتي كه با حقوق ديگران تعارض نداشته باشد ـ بهطور شخصي يعني تنها در مورد آن شخص، حمايت شده است.
استثناهايي كه در منابع اسلامي بر ممنوعيت مداخله در امور ديگران وارد شده است، بسيار محدود و مضيق بوده، تنها به دليل ضرورتهاي اجتماعي مهم نظير امر به معروف (با رعايت كليه شرايط آن)، جاسوسي در زمان جنگ يا جمعآوري ادله اي كه براي جلوگيري از پايمال شدن حقوق ديگران ضرورت دارند، مقرر شدهاند. در مجموع، به نظر ميرسد كه حريم خصوصي در نظام احكام اجتماعي اسلام، قلمرو وسيعي از زندگي انسانها را شامل ميشود. در اين قلمرو، آزادي انسانها در تعيين سرنوشت خود به رسميت شناخته شده، حكومت و ساير افراد جامعه از جمله رسانه ها از مداخله در اين حريم منع شدهاند. البته، اين سخن به معناي بيتوجهي احكام اسلامي به اعمال و افعال انسانها در خلوت خود نيست. در احكام فردي اسلامي و نيز نظام اخلاقي اسلام، درباره نحوه رابطه انسانها با خويشتن و با خداوند احكام بسياري آمده است. نتيجه آنكه از منظر اخلاق رسانه اي لازم است سياست هاي رسانه و فرايند توليد برنامه هاي آنها در چارچوب اخلاق مبتني بر فرهنگ جامعه باشد تا توليدات و نتايج عملي آنها موجب انحراف جامعه از مباني ديني افراد نگردد و چنانچه برخي از برنامه سازان از اين امر تعدي كنند، بر اساس اصول اخلاق رسانه مرتكب گناه و بر اساس قوانين مدني و مجازات اسلامي مستوجب تأديب و برخورد جدي خواهند بود.
رسانه و خانواده
خانواده ، يك گروه پويا ست. گروه تنها مجموعه اي از افراد نيست ، بلكه نشان دهنده نوع وشكل روابط ميان اعضاي آن نيز هست. گروه را مي توان مجموعه اي ازافراد دانست كه با برقراري ارتباط با يكديگر و انجام كار و فعاليت مشترك ، هدف مشتركي را نيز دنبال مي كنند. [37] در تقسيم بندي گروه ها ، خانواده را مي توان جزو گروه هاي كوچك به حساب آورد كه با اندكي تفاوت ، از قوانين گروههاي بزرگ تبعيت ميكنند. از مهمترين قواعد اين گروهها تحولي بودن آنهاست.
گروه به عنوان يك نظام جمعي، همواره در حال تحول وتغيير مي باشد. خانواده نيزكم و بيش از آغاز شكل گيري خود از مراحلي گذر مي كند. گذر از اين مراحل در جهت هدفمندي نظام (سيستم) مي باشد. هدف اصلي گروه خانواده ، رسيدن به سطحي است كه بتواند ثبات و تداوم خود را حفظ نمايد. اين هدف را ميتوان با عنوان انسجام خانواده نام برد كه به آن گروه ، شخصيتي پايدار مي دهد. به عبارت ديگر، انسجام گروه را مي توان به عنوان سطح بالاي گروه خانواده مطرح نمود. وقتي اعضاي گروه بتوانند نيازهاي همديگر را درجهت هدف فردي و جمعي خود تامين نمايند ، در واقع موجد انسجام گروه مي شوند. به عبارتي انسجام گروه به عنوان سطح بالاي تحول ، در گرو مشاركت ، هدفمندي و عملكرد متناسب با تامين تعامل نيازهاي اعضاي گروه مي باشد. بر اين اساس ، انسجام خانواده را ميتوان به عنوان مهمترين مولفه پويايي وحفظ آن قلمداد نمود.
اگر انسجام گروه به عنوان عامل پايداري خانواده ، طبعا واجد مشخصه هايي خواهد بود كه تضمين كننده شخصيت پايدارگروه مي باشد. در روي آورد روانشناختي ، پيوند عاطفي مشخصه اي است كه فضاي رواني گروه را براي وصول به اهداف تعيين شده و انسجام ، تسهيل مي كند. دليل آن ، وجود نيروي انگيزشي پيوند عاطفي است كه موجب مي شود اعضاي گروه در تامين نيازهاي يكديگر به صورت فعال مشاركت كنند.
پيوند عاطفي به دلايل گوناگوني پديدارشده و گسترش مي يابد. يكي ازمهمترين زمينه هاي ايجاد اين پيوند، وجود زمينه ارتباطات صحيح بين فردي است. اين ارتباط به درستي انجام نمي پذيرد مگر آنكه اعضاي گروه با نوعي تفهيم و تفاهم و درك متقابل با يكديگر تعامل داشته باشند. يكي از اين عوامل كه ارتقا دهنده پيوند عاطفي مي باشد ، گفت وگو است كه عبارت از برقراري ارتباط و تعامل كلامي با يك ياچندنفر ميباشد. در فضاي ارتباطاتي بويژه ارتباطات بين فردي ، گفت و گو صرفا يك رفتار عادي نيست بلكه الگويي است كه فضاي عاطفي و هيجاني حاكم بر مناسبات افراد را شكل مي دهد. گفت وگويي كه واجد منظور ارتباطي و تعامل مي باشد، داراي دو مولفه و به عبارتي داراي دو مهارت ميباشد : يكي ، مهارت گوش دادن و ديگري مهارت همدلي. با بهره گيري مناسب از اين دو مهارت مي توان جريان ارتباطي گفت وگو را در جهت تفاهم و درك متقابل براه انداخت.
گوش دادن ، با شنيدن متفاوت است. شنيدن يك عمل زيستي است كه شامل دريافت يك پيام ازطريق كانالهاي حسي است ، شنيدن ، تنها بخشي ازفرايندگوش دادن است. اما گوش دادن فرايندي است كه عناصري چون دريافت ، درك ، توجه ، معناگذاري و پاسخگويي توسط شنونده را در خود دارد. [38] نكته ديگر آن است كه فرايند گوش دادن همواره با ارتباط چشمي همراه است. تجربيات روانشناختي گواه اين يافته مهم هستند كه هنرگوش دادن كه مي تواند كاركرد درمانگري نيزداشته باشد ، به وسيله ارتباط چشمي براه مي افتد. همچنين يافته ها نشان مي دهند كه ارتباط چشمي به عنوان يكي ازمولفه هاي اساسي ايجاد امنيت و توجه مطرح مي شود. وقتي در مناسبات كلامي ، گوش دادن با ارتباط چشمي همراه شود ، طرفين از يكديگر احساس احترام و توجه دريافت مي كنند ، و اين امر به همدلي و درك متقابل آنها كمك ميكند. پس گوش دادن بدون ارتباط چشمي ، بكار نمي افتد و به مرتبه شنيدن ، به عنوان يك عمل زيستي ، نزول مي كند. اين دو مولفه را نمي توان ازهم تفكيك نمود. براين اساس ، خانواده هايي كه با يكديگر ارتياط چشمي برقرار و حرفهاي همديگر را خوب گوش مي كنند ، واجد پيوند عميق تري نسبت به خانواده هاي ديگر مي باشند.
همدلي، فرايند عاطفي شناختي است كه طي آن يك شخص ازعواطف، احساسات و شناخت طرف ديگر آگاهي مي يابد. برخي آن را به معني تجربه مشترك يك هيجاني در دونفر مي دانند. كارل راجرز ، همدلي را توانايي همراهي فرد بافردي ديگر به جايي كه احساسات آن شخص اورا رهنمون گرديده است ، مي داند. [39]
وقتي دراثر گفت وگو ، با عنايت به مولفه هاي گوش دادن و همدلي ، پيوند عاطفي در خانواده شكل ميگيرد، تاثير آن به صورت متقابل، موجب ارتقاي فضاي گفت و گو و انسجام مي شود و اين سيكل همچنان رو به تكامل ادامه مي يابد، مگرآنكه اختلالي در روند تحول گروه بوجود آيد. به پاس استمرار فضاي گفت وگو ، تعاطي افكار و تبادل نظر ميان اعضاي خانواده شكل مي گيرد. براين اساس ، گفت وگو، پيوند عاطفي و انسجام خانواده ، به عنوان متغيرهايي مطرح مي شوند كه با يكديگر همبستگي مثبت و بالايي دارند و همديگر را تسهيل مي كنند.
در مقابل، عوامل گوناگوني موجب آسيب ديدن پيوند عاطفي خانواده شده و انسجام آن را به مخاطره مياندازند. يكي از اين عوامل، عامل تفرد است كه به صورت واگرايي اعضاي خانواده، عمل مي كند. در دنياي پرشتاب فناوري امروز ، ابزارهايي وجود دارند كه افراد را به صورت انفرادي به خود مشغول كرده و آنها را از تعامل با ديگران باز مي دارند. رسانه هاي جمعي ازاين دسته ابزارها به شمار مي روند. البته اين موضوع نافي منافع ابزارهاي تكنولوژيكي نيست ، اما نوع بهره برداري غيرفرهنگي ازابزارهاي فني موجب شده است كه كاركرد آنها عمدتا در جهت تقويت فردگرايي سوق پيدا كند. به عبارتي، اگرجريان فرهنگي شدن ابزارهاي رسانه اي تحقق بيابد، مضرات آنها به شدت كاهش مييابد و كاركرد اصلي خود را پيدا ميكنند. گرچه برخي نظريه ها بيانگر اين مطلب هستند كه ذات ابزارهاي الكترونيكي به دليل استفاده از عنصر تغيير ، نمي تواند موجد آرامش باشند، بلكه مخل آن مي باشند. برخي ديگر اين نظريه را افراطي و يك سويه مي دانند.
كاركرد رسانه هاي جمعي بويژه رسانه هاي شنيداري وغير متعامل به دليل كاركرد متنوع خود و ايجاد تغييرات پيوسته، به تدريج جاي ارتباط بين فردي ازنوع چهره به چهره را گرفته و موجب شده اند فضاي انفرادي، بجاي فضاي جمعي وعاطفي در خانواده حاكم شود ، بطوري كه گسترش تكنيكي رسانه هاي شنيداري و رايانه اي، ارتباط مستقيمي با فردگرايي و دوري از فضاي رواني وعاطفي خانواده را نشان ميدهد. به عبارت ديگر ، اين ابزارها ، به تدريج فضاي رواني و محيطي گفت وگو را در يك ارتباط بين فردي ، خدشه دارمي كنند و اعضاي گروه را به جاي همگرايي، به واگرايي سوق مي دهند ، تا جايي كه هر عضو خانواده صرفا در يك فضاي فيزيكي مشترك زندگي كرده، اما هيچ تعاملي با هم نخواهند داشت. در ادامه ، اهداف آنها نيز به تدريج نسبت به هم ، واگرا شده و منفك ميشوند. در اين مسير ، تعامل واقعي فرد بجاي آنكه با افراد ديگري در محيط انساني سامان بيابد ، با رسانه هاي الكترونيكي ، شكل مي گيرد و به دليل برتري تكنولوژيكي و تجهيزات خيره كننده رسانه اي ، نوعي رعب فرهنگي وانفعال شخصيتي در فرد ايجاد مي گردد. نتيجه اين مي شود كه افراد خانواده به جاي گفت وگوي صميمي با يكديگر كه ميتواند به تقويت پيوندهاي عاطفي وانسجام اعضاي خانواده منجرشود ، با ابزارهاي الكترونيكي ارتباط برقرار ميكنند، ارتباطي كه فاقد بار عاطفي ، احساسي وهيجاني است. به تعبير فوكوياما به دليل تحديد اخلاق و كيفيت زندگي امروزي به تدريج شاهد يك فروپاشي بزرگ خواهيم بود. اين فروپاشي در زمينه هاي اخلاقي و در نهادها ، بيشتر در زمينه خانواده اتفاق خواهد افتاد. آسيب ارتباطي ، بيشتر در دو نوع ارتباط ، بروز مي كند. يكي ، ارتباط بين فرزندان و والدين و ديگري ، ارتباط بين زن وشوهر مي باشد. تجربيات نشان ميدهند كه هراندازه ارتباط ميان فرزندان و والدين وهمچنين ارتباط ميان همسران به دليل تغيير مخاطب كاهش يابد، پيوند عاطفي وهيجاني و همچنين همگوني شناختي ميان اعضاء خانواده نيزكاهش مي يابد كه اين موضوع، انسجام گروه را به مخاطره مي اندازد. آمارهاي رسمي نشان مي دهند كه ميزان مشاهده تلويزيون توسط افراد ايراني نزديك به چهار ساعت و نيم در روز است. اين ميزان در كشورهاي ديگر به شش ساعت ميرسد. ميزان استفاده از اينترنت و اتاقهاي چت نيز در برخي كشورها بيشتر از اين گزارش شده است. بطوري كه ورود مردان و زنان در اتاقهاي چت به عنوان زندگي دوم مطرح كه زندگي اول را به مخاطره انداخته است. طبيعي است كه زندگي دوم (اتاقهاي چت) ميزان زيادي از انرژي و وقت گفتگو را به خود اختصاص مي دهد.
مك گاير ورود ابزارهاي رسانه اي را به ورود بيگانه تعبير كرده است و مي گويد : به طورمتوسط شش روز در هفته ، بيگانه اي در خانه شما حضور دارد. بيگانه اي كه آزادانه درهمه جاي خانه سرمي زند و تاثير ميگذارد. اين بيگانه وظيفه ساده اي دارد و آن محدود كردن توانايي ما و بچه ها در تشخيص رويا از واقعيت مي باشد. ما به او اجازه مي دهيم كه در هر ساعتي وارد خانه مان شود. اگر ما درباره بيگانگان و غريبه ها به بچه هايمان هشدارمي دهيم، متاسفانه درباره اين بيگانه هيچ هشداري به بچه ها نمي دهيم. اين بيگانه يكسره حرف مي زند و هرچه مي خواهد مي گويد و ديگران هم سراپا گوش مي شوند ".
جان تيلور گاتر درباره وسعت دنياي مجازي مي گويد : تلويزيون و رسانه ها با صرف وقت كودكان به دنياي مجازي، فرصت تجربه دنياي حقيقي و آشنا شدن با واقعيتهاي جذاب، نشاط آور و حتي مخاطره آميز را از آنان سلب مي كند و اين امر آنان را بي حوصله ، حسود و... بارمي آورد. گاتر براي جبران اين موضوع، اعتقاد دارد كه كودك را با دنياي واقعي آشنا كنيد ، طبيعت ، ما بقي كارها را انجام مي دهد. [40]
در گزارش ان واي تي (NYT)، زنان درامريكا بيشترازاينكه به فكرمراقبت ازكودكان خود باشند، تلويزيون تماشا مي كنند. در اين گزارش آمده است كه اين زنان درمرتبه اول تلويزيون تماشا مي كنند و خريدخانه و صحبت با تلفن در رده هاي بعدي ارتباط قرار دارند. مراقبت از كودكان و صحبت كردن با آنها در مراتب پايين تر قرار دارند. همانطوركه ملاحظه مي شود ، صرف وقت زياد براي رسانه ها بمنزله كاهش ميزان ارتباطهاي انساني بويژه با كودكان مي باشد. اين روند ، به افزايش فردگرايي و كاهش جمع گرايي منجر خواهد شد كه عامل مهمي در آسيب ديدن انسجام خانواده قلمداد ميشود. روانشناسان در حوزه روانشناسي شخصيت و اجتماعي براي آنكه بتوانند مطالعات بين فرهنگي را بويژه درباره خود و هويت سامان دهند؛ مقياس فردگرايي ـ جمع گرايي رابه عنوان يك شاخص بكار ميبرند.
واتس لوند وآرچر اين مقياس را بهترين موضوع روانشناختي و بين فرهنگي براي مطالعه هويت دانسته اند. همچنين اسميت و باند اين مفاهيم را در مطالعه اجتماع وروانشناسي سازماني و گروه به كار برده اند. تريانديس بيان مي كند كه تفرد از تجمع و اجتماع كسب مي شود و اجتماع نيز مطابقت و همسان سازي با ديگران را شكل مي دهد. گرايش به هر كدام ازجنبه هاي اين شاخص ، آثار و نتايجي را درپي دارد كه هافستيد و تريانديس آنها را مطابق جدول، فهرست ميكنند : فرد گرائي جمع گرائي، علايق و نيازها و اهداف فردي ترجيح دارند، ارزشها و هنجارها ، مبناي فردي دارند، كسب لذت فردي در اولويت است.، باورهاي فردي ، متمايز كننده فرد از گروه است، استقلال و هويت فردي اهميت دارند، راهبردهاي مستقيم و مواجه رو در رو ترجيح دارد، ارتباط بين اعضاء متكي به افراد است، رابطه اعضاء با فاصله زياد صورت مي گيرد، روابط اجتماعي در بين اعضاء داوطلبانه بوده و اندازه گروه كوچكتر است، ورود و خروج به گروه براحتي صورت مي گيرد، دوستي ها رنگ كمتري داشته ، رفاقتها و وفاداري به گروه و شخص ديگر كمتر است، اهداف گروهي مهم هستند، هنجارها و ارزشها از طريق گروه مرجع تعيين مي شوند، رضايت گروه و اكثريت اهميت دارد، باورهاي فرد توسط جمع تعيين مي شوند، وابستگي بين اعضاء ، علقههاي بين فردي و تجانس گروهي مهم هستند، از راهبردهاي غير مستقيم و اصل حفظ ظاهر در شرائط بحراني استفاده مي شود، رابطه اعضاء تنگاتنگ است، روابط اجتماعي بين اعضاء اجباري بوده و اندازه گروه بزرگتر است، ورود و خروج به گروه به سادگي انجام نمي گيرد، دوستي ها و رفاقتها از عمق و استحكام بيشتري برخورداراست.
ماركوز وكيتاياما نشان داده اند كه فرهنگ اروپايي وغربي، هويت فردي را در جهت فرديت گرايي و فرهنگ آسيايي و شرقي و نيز آمريكاي جنوبي ، فرد را به سوي تعلق به گروه سوق ميدهند. همچنين بوچنر ؛ داون و همكاران؛ ماركوز وكيتاياما ؛به نقل از ماير مشخص كرده اند كه افراد مالايي ، هندي ، ژاپني و ماسايي، بيشتر از جوامع استراليايي، آمريكايي و انگليسي در مقابل بريدن از خانواده و گسستگي از دوستان آسيب پذير هستند. دليل آن اين است كه در اين فرهنگها ، تعداد خودها بيشتر است. هر فرد داراي يك خود نيست بلكه داراي چندين خود است ؛ همانند : خود با والدين ، خود در كار و خود با دوستان. خود با والدين و فرزندان در اين فرهنگها داراي اهميت بيشتري مي باشد. [41]
در كل يافتههاي تحقيقي نشان ميدهند كه ميان كشورهاي غربي و شرقي تفاوتهاي قابل ملاحظه اي درباره شاخص فردگرايي ـ جمع گرايي مشاهده مي شود كه دليل آن تفاوت درنوع نگرش ، رفتار و فرهنگهاي متفاوت و از جمله به چگونگي گسترش رسانه هاي جمعي در متن خانواده ها مي باشد.
رسانه و جنگ نرم
واژه جنگ نرم (Soft War) در برابرجنگ سخت (Hard War) كاربرد دارد البته گاهي به جاي جنگ از واژههاي تهديد يا قدرت استفاده مي شود. نظريه جنگ نرم طي دهه هاي اخير وارد ادبيات سياسي شده است.
دراين باره يكي ازمنسجم ترين كتابهايي كه با عنوان Soft Power- قدرت نرم- انتشار يافته به جوزف ناي تعلق دارد. وي معتقد است مبناي قدرت سخت يا جنگ سخت بر «اجبار» و مبناي قدرت نرم بر «اقناع» است او برخلاف بعضي از صاحب نظران، اقتصاد و ديپلماسي را در زير مجموعه قدرت سخت قرار داده و تنها از رسانه بعنوان قدرت نرم نام برده است. [42]
جنگ نرم زائيده دوران جنگ سرد است. پس از پايان جنگ جهاني دوم و و دو نيم شدن جهان در دست قدرت شوري سابق و آمريكا ، توپ و تفنگ جاي خود را به سيستمهاي اطلاعاتي، رسانه و استحاله فرهنگي داد واين شروعي بود برجنگي كه سرد نام گرفت چراكه در آن اثري از گرماي جرقه و باروت نبود. از آن موقع كشورها (به ويژه دو ابرقدرت جهاني وقت) به فكر تقويت ابزار وسلاح هاي خود در جنگ نرم افتادند. از جمله سلاح هايي كه در جنگ نرم مورد استفاده قرار ميگيرد عبارتند از:
رسانههاي خبري، سينما، كتاب وهر وسيله ارتباط جمعي ديگري كه در آن فرهنگ هدف (فرهنگي كه قرار است جايگزين فرهنگ كشور هدف گردد) مجذوب تر از حد واقع جلوه داده شده باشد، علم و دانش، سيستمهاي اطلاعاتي، توان شبكه سازي اجتماعي، ايدئولوژي فراگير با حداقل قيودات. [43]
ويژگيهاي جنگ نرم
كاهش خونريزي و تسلط بدون خشونت، كوتاهتر شدن جنگها و كمتر شدن هزينههاي مالي ارتشها ترويج مباني فكري منفي و ترويج ارزشهاي جنسي منحرف تغيير دهنده ارزشها و فرهنگ يك جامعه اعمال فشار براي ايجاد تغيير در اصول رفتار يك نظام.
هدف از جنگ نرم چيست و به چه منظور انجام ميگيرد:
هدف بلند مدت دشمن براي راهاندازي اين جنگ براندازي است ، هدف ميان مدت تضعيف نظام و ناكارآمدكردن آن، در اهداف بلند مدت دشمن به صورت موزائيكي عمل ميكند يعني موارد مختلف را در طول زمان در كنار هم قرارمي دهد و در نهايت منجر به تضعيف و ناكارآمدي و در نهايت حذف يك نظام ميشود.
بنابراين در جنگ نرم، دشمن از ادبيات سياه- تاريك نشان دادن آينده- به كمك رسانه ها بهره ميگيرد و با سوار شدن بر مركب ترديد- در اصول، مباني و دستاوردها- تلاش مي كند تا نظام ها و حافظان آن را مرعوب نمايد و با فرسايشي كردن فضاي سياسي، نيروهاي اصلي نگهدارنده را خسته نمايد.
جنگ نرم، صحنه تقابل دروغ هاي بزرگ با واقعيت هاي ترديدناپذير است. بيانيههاي يكي از كانديداهاي رياست جمهوري ايران كه از طريق حدود 2500 سايت و وبلاگ بازتاب داده شده و پي درپي در تلويزيونها و راديوهاي آمريكا، اروپا، اسرائيل و عربستان دنبال مي شد، دروغ هاي بزرگياند كه به پيكار واقعيتهاي ترديدناپذير آمده اند.
مارك پالمر يكي از استراتژيستهاي معروف آمريكايي است كه از او به عنوان يكي از نوآوران سياست خارجي ايالات متحده نام مي برند. پالمر در دولت هاي نيكسون، كارتر، ريگان و بوش در وزارت خارجه مشغول بوده و اكنون علاوه بر اينكه مدير دپارتمان تحقيقاتي مركز سياست خارجي سابان در موسسه بروكينگز مي باشد، عضو كميته خطر جاري است كه گزارشي تحت عنوان "ايران- آمريكا، رهيافت جديد " را به نگارش درآورد.
كميته خطر جاري در اوج جنگ سرد و در دهه 1970 ميلادي و با مشاركت اساتيد برجسته علوم سياسي و مديران سابقه دار سازمان سيا و پنتاگون تاسيس شد. و يكي از موفقيت آميزترين اقدامات در جريان رقابت دو ابر قدرت شرق و غرب طراحي و اجراي مراحل مختلف سناريوي فروپاشي ابرقدرت شرق از طريق "جنگ نرم " (Soft War) در سال هاي پاياني دهه 1980 بود. در آن مقطع و در پي اصلاحات گورباچف مبني بر ايجاد فضاي باز سياسي و تغيير در قوانين اقتصادي (پروسترويكا) اين كميته با منتفي دانستن جنگ سخت و رودر رو با اتحاد جماهير شوروي تنها راه به زانو درآوردن بلوك شرق را جنگ نرم و فروپاشي از درون معرفي كرد. سياستگذاران پنتاگون و سيا با سه راهبرد دكترين مهار، نبرد رسانهاي و ساماندهي نافرماني مدني اتحاد شوروي را به فروپاشي و شكست واداشتند.[44]
مارك پالمر نويسنده گزارش "ايران- آمريكا، رهيافت جديد " در استدلال خود صراحتا باايده تهاجم نظامي عليه جمهوري اسلامي ايران نيز مخالفت كرده و اعلام نموده ايران به لحاظ وسعت سرزميني، كميت جمعيت، كيفيت نيروي انساني، امكانات نظامي، منابع طبيعي سرشار و موقعيت جغرافيايي ممتاز در منطقه خاورميانه و هارتلند نظام بين الملل به قدرتي كم نظير تبديل شده كه ديگر نميتوان با يورش نظامي و جنگ (Hard War) آن را سرنگون كرد بلكه تنها راه سرنگون سازي نظام جمهوري اسلامي پيگيري مكانيسمهاي جنگ نرم و استفاده از تكنيك هاي عمليات رواني تبليغاتي با استفاده از 3 تاكتيك دكترين مهار، نبرد رسانه اي و ساماندهي و پشتيباني از نافرماني مدني است.[45]
جنگ نرم در برابر جنگ سرد (Hard War) در حقيقت شامل هرگونه اقدام رواني و تبليغات رسانهاي است كه جامعه هدف يا گروه هدف را نشانه مي گيرد و بدون درگيري نظامي و گشوده شدن آتش رقيب را به انفعال يا شكست وا مي دارد .
پروژه «ناتوي فرهنگي» كه چندي پيش مقام معظم رهبري آن را مورد تاكيد و توجه قرار دادند مشتمل بر خط تهاجمي دشمن و تلاش معاندان نظام براي ورود از عرصه هاي فرهنگي، هنري و رسانه اي است تا به سياه نمايي عليه نظام اسلامي و انقلابي ايران بپردازند. رويكرد اصلي در جنگ نرم فروپاشي علقه ها و پيوندهاي همگرايانه ملي توسط رسانه ها است.
شاخصههاي جنگ نرم رسانه اي
در جنگ نظامي مواضع، ابزارآلات جنگي، نحوه حمله و ... دشمن قابل تشخيص است اما در جنگ نرم هيچگونه مرزي با دشمن قابل تشخيص نيست ، از همين رو پيروزي يا شكست در جنگ نرم به مراتب مهمتر و بسي دشوارتر از جنگ نظامي است. در جنگ نرم معمولاً دشمن از نيروهاي خودي و وطني استفاده مي كند و با فريب دادن آنها، آنان را در برابر ارزش ها و دستاوردهاي شناخته شده و قابل احترام جامعه قرار مي دهد. تجربه كشورهاي ديگر از جمله گرجستان، قرقيزستان و... نشان داده كه معمولا كشورهايي كه آماج حملات نرم رسانه اي قرار مي گيرند بعضا غافلگير شده اند و در نبود يك مديريت واحد بحران نتوانسته اند در مقابل سيل اين تهاجم رسانه اي استقامت كنند و مغلوب حريف شده اند.
اصولا جنگ نرم به دو شكل به وجود مي آيد، ابتدا اعتبار و پشتيباني خارجي اين موضوع را پايه ريزي ميكنند دوم ايجاد بسترهايي است كه به كمك رسانه ها در عرصه هاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي داخلي ايجاد مي شود كه به دشمن فرصت مي دهد تا از آن ناحيه اهداف خود را پيش ببرند.
بدون شك رسانهها در جنگ نرم در خط مقدم قرار دارند و به راحتي مي توانند جريان هاي مهمي را هدايت و نظارت و كنترل نمايند و از طرفي هم خود جريان ساز باشند. در جنگ نرم «رسانه ها» ابزار بسيار قوي و كارآمدي محسوب مي شوند اما رسانه ها اغلب در اختيار مراكز ثروت و قدرت هستند . جنگ نرم براساس و چارچوب تئوريك شكل ميگيرد و جنگ آينده جنگ دانشگاهها و جنگ مراكزي است كه تئوري ها را توليد و بازتوليد ميكنند.[46]
در حوادث بعد از انتخابات 1388 ايران مشاهده شد كه رسانه هاي خارجي و داخلي به جعل اخبار و آمار پرداختند، حتي برخي از تحركات خياباني نيز توسط رسانه هاي خارجي هدايت و طراحي مي شد، از اين رو بايد نقش مهم رسانهها در جبهه جنگ نرم را ناديده نگرفت، چراكه رسانه يكي از كاربرديترين ابزارهاي فرهنگي براي غلبه بر فكر و انديشه مخاطب است و مي تواند در كودتاهاي مخملي، كودتاهاي رنگين يا به اصطلاح جنگ نرم حرف اول را بزند.
شيوههاي عملياتي جنگ نرم
به عقيده كارشناسان و صاحب نظران سياسي، شيوه هاي عملياتي جنگ نرم بسيار وسيعتر و گسترده تر از جنگ نظامي است.
يكي از شيوههاي جنگ نرم توسعه بخش عملياتي آفندي جنگ رسانه اي و گسترش هدفمند شبكههاي ماهواره اي است، يعني دشمن در اين ترفند مي خواهد حرف خودش را در چارديواري خانه ما بيان كند. به عنوان نمونه طبق اعلام فصل نامه پژوهش و سنجش سازمان صدا و سيما در سال ۱۳۸۷حدود پنج ميليون و چهارصدهزار گيرنده ماهواره غيرمجاز در ايران وجود داشته است. از حدود ۱۷هزار وششصد و شصت و شش شبكه ماهواره اي جهاني بيش از سه هزار شبكه در ايران قابل دريافت بود كه از اين تعداد ۳۸۰ شبكه به موسيقي هاي مبتذل، ۷۴ شبكه به تبليغات مد و لباس و لوازم آرايش هاي غربي، ۲۷۳ شبكه به تبليغ اديان ساختگي و ۲۳۵ شبكه به برنامه هاي مبتذل و غيراخلاقي اختصاص يافته بود و هر ساله نيز از سوي مجلس نمايندگان آمريكا رديف بودجه اي به توسعه اين شبكه ها اختصاص مي يابد كه اولين هدف اين اقدام تداوم جنگ نرم عليه كشورمان ميباشد. [47]
دشمن در سالهاي اخير با كمك پديده رسانه بر تضعيف جايگاه ولايت فقيه، توسعه نقش اجتماعي روشنفكران سكولار وتجديد نظر طلب، تقويت رسانه هاي بيگانه فارسي زبان، سعي در پاشيدن بذر نااميدي نسبت به آينده در بين مردم و..... تاكيد مي كند. پس از شناخت ضعف ها، تقويت سنگر آن ضعف، گام بعدي در دشمن شناسي است.
برخي از نمونه هاي رسانهاي جنگ نرم شبكههاي فارسي زبان:
الف- پيگيري پرونده هسته اي ايران و القاي غيرصلح آميز بودن اين فناوري.
ب- ارائه تصويري سياه و خطرناك از جمهوري اسلامي ايران براي افكار عمومي جهان كه آخرين نمونه آن ساخت و پخش فيلم ضدايراني 300 بود. فيلم ديگري نيز تحت عنوان "فرار از تهران " توسط كمپاني برادران وارنر در حال توليد است.
ج- القاي دخالت ايران در عراق، لبنان و... به عنوان بزرگترين مدافع تروريسم كه به عوامل ناامني در اين كشورها تسليحات داده و آنها را آموزش نظامي ميدهد.
د- حمايت از جنبش دموكراسي خواهي و مقوله حقوق بشر، حقوق زنان و دامن زدن به مطالبات صنفي و اجتماعي در جنبش دانشجويي، جنبش كارگري و اعتراضات معلمان و همچنين سازماندهي نارضايتي ها و نافرماني مدني از طريق مطبوعات و احزاب و...
هـ - معرفي سايت هاي اينترنتي و ارائه نرم افزارهاي جاسوسي به عوامل خود در داخل كشور تا ابعاد مختلف جنگ رسانه اي به شكل اثر بخش تر طراحي واجرا شود.
و- تلاش براي تحليل مغرضانه از اوضاع داخلي و ايجاد فضاي وحشت زا و موهوم از احتمال بروز جنگ، آغاز دوره بحران اقتصادي و مشكلات عظيم ناشي از آن
ز- سوءاستفاده تبليغاتي از اجراي طرح هايي چون طرح امنيت اجتماعي به عنوان محدود كننده آزادي و حقوق زنان و نقش آزادي هاي مدني و اجتماعي
ح- ايجاد تقابل سياسي بين سران ارشد نظام اسلامي و القاي اينكه جنگ قدرت در جمهوري اسلامي بين چند طيف در جريان است.
بنابراين اقتضاي مبارزه با جنگ نرم اعتماد مردم به رسانه هاي خودي است. جنگ نرم يك طيف وسيعي از تحركات سياسي و رسانه اي تا فرهنگ سازي والقاي ادبيات را در بر دارد. تهديد نرم يعني ترغيب ديگران به همان چيزهايي كه ترغيب كننده مي خواهد
در گرجستان آمريكائي ها با استفاده از 200 نفر نخبه كه آموزش داده بودند به كمك همين رسانه توانستند انقلاب مخملي در اين كشور را انجام دهند. آمريكا با دادن مدارك دانشگاهي به اين تعداد نخبه و بازگرداندن آنها به كشورشان توانست به هدف خود دست پيدا كند، پس مي توان گفت انقلاب مخملي نياز به كار و آموزش دارد چرا كه با آموزش تهديد نرم مي توان سلايق ملت ها و فكر و انديشه آنها را تغيير داد. آمريكايي ها و انگليسي ها به اين نتيجه رسيده اند كه تنها با تهديدات نرم رسانه اي مي توانند تغييرات و فشارهاي لازم را به دولت هاي مستقل وارد كنند.
در اين بين يكي از مهمترين روش هاي جنگ نرم رسانه اي در مواجه با نظام اسلامي هجوم به باورهاي ديني است.
در جنگ نرم دشمن مستقيم وارد عمل نميشود. از آنجا كه در جوامع مذهبي پايه هاي نظام حكومتي بردين استواراست، بنابراين هنگامي كه ارزشهاي ديني مورد هجوم قرار ميگيرد مسير به سوي باورهايي تغيير مي يابد كه در كشور مهاجم ارزش بوده است در نتيجه اين آرمان ها در كشور مهاجم جستجو ميشود و دنباله رو آنان ميشويم.
جوانان مطلوب ترين گروه ها براي پذيرفتن جنگ نرم هستند و ذهن جوان جوياي تحول و تغيير است، بنابراين دولت ها و مسوولان بايد براي اين قشر خوراك دائمي و جذاب داشته باشند تا مورد هجوم شايعات وسوسه انگيز رسانه ها قرار نگيرند.
اينترنت و فضاي مجازي آماده ترين فضا براي تغيير ملايم اما مستمر يك نظام به سوي انحطاط است، بنابراين بايد همواره مورد كنترل باشد. جنگ نرم در كشورهايي اجرا ميشود كه تجربه ثابت كرده نميتوان از طريق جنگ سخت در آنها به پيروزي رسيد
ابزارهاي جنگ نرم:
اينترنت و تكنولوژي ارتباطي، شايعه پراكني، پرداختن به مباحث اقتصادي از جمله تحريمها تقويت اپوزسيون عليه يك نظام، حمايت از گروههاي تروريستي، شبكههاي خبري، دادن اطلاعات غلط اما تاثيرگذار به اذهان عمومي.
هدف اصلي در اين رويكرد جهاني سازي ارزش هاي ناتو و يا به عبارت ديگر اجراي پروژه جهاني سازي فرهنگ ليبرال دمكراسي است.
هرچند روشهاي ديگر نيز براي ناتو اهميت دارد اما در حال حاضر رويكرد جنگ نرم با بهره گيري از كار ويژه هاي فرهنگي در سياست امنيتي ناتو در اولويت قرار دارد.
نظريه پردازان اين رويكرد معتقدند در صورتي كه عمليات فرهنگي و جنگ نرم رسانه اي به موفقيت برسد، تبعات ناشي از روش هاي رويكرد تقابل گرايانه را با خود نخواهد داشت. رهيافت هاي ديپلماسي سياه، ضمن اعتقاد به كاربرد روش هاي غيرخشونت آميز، جنگ فرهنگي و نرم رسانه اي را براي برخورد با كشورهاي اسلامي و در رأس آنها ايران اسلامي پيشنهاد ميكند. كميته بررسي اين پيشنهاد در سال 2004 گزارشي تحت عنوان ايران يك رويكرد جديد ارائه مي دهد كه در اين گزارش با رويكرد جنگ نرم، تهديدات ناشي از جمهوري اسلامي بررسي و سپس راه كارهايي را براي مقابله ارائه مي دهند. در اين گزارش حمايت مالي از شبكه هاي تروريستي، گسترش رسانه هاي فارسي زبان ضد ايران (كه موضوع اين پايان نامه مي باشد) و حمايت از اپوزيسيون خارج نشين ايران، تخريب اركان نظام اسلامي و چندين پيشنهاد ديگر ارائه مي شود.[48]
با توجه به مطالبي كه بيان شد و هشداري كه مقام معظم رهبري در طول اين چند سال ابتدا با عنوان شبيخون فرهنگي و سپس به عنوان تهاجم فرهنگي و اخيراً هم در غالب ناتوي فرهنگي و جنگ نرم رسانهاي بيان كرده اند لازم است به پژوهش بيشتري در اين زمينه براي مشخص شدن ابعاد مختلف آن پرداخت.
رسانه و خانواده
خانواده يك نهاد اجتماعي اصلي و مهم است. اين نهاد كاركردهاي متعدد و مهمي دارد كه اگر آنها تضعيف شوند، بنيان خانواده از دست ميرود. خانواده در مقايسه با مدرسه نهاد و مجراي طبيعي انتقال فرهنگ از يك نسل به نسل ديگر است. اگر خانواده سست شود فرهنگ، عقايد، دين و ارزشهاي اخلاقي سست ميشوند و سنتها و آداب از ميان ميروند. جامعه شناسان، خانواده را به يك هسته سخت تشبيه ميكنند كه به سختي ميشكند. در جوامعي كه ميان فرهنگ خانوده و فرهنگ حاكم بر جامعه تضاد باشد افراد سعي ميكنند فرهنگ مطلوب خود را در محيط خانوده حفظ كنند و آنرا از دستبرد فرهنگ حاكم بر جامعه محفوظ نگاه دارند.
رسانه عامل حضور نهادهاي بيرون از خانواده به خصوص نهادهاي حاكم بر جامعه در درون خانواده است. رسانه و به ويژه تلويزيون نماينده بيرون خانواده در درون خانواده است. فرزندان آنقدر كه پاي تلوزيون مينشينند پاي صحبت پدر و مادر نمينشينند. اگر رسانهها در خدمت خانواده باشند و فرهنگ آن ديني و معنوي باشد ميتواند در بالا بردن فهم افراد خانواده از دين و معنويت مؤثر باشد. ولي اگر فرهنگ حاكم بر رسانه با فرهنگ خانواده در تضاد باشد، خانواده به شدت آسيب ميبيند. مطالعه و تحقيق نشان از نفوذ رسانههاي غربي در كانون خانواده دارد، آنها از طريق ماهواره و اينترنت بر خانوادهها حاكميت پيدا كردهاند و با ترويج ارزشهاي متضاد با فرهنگ اسلامي بنياد خانواده را در معرض خطر قرار داده اند . از طرفي حفظ ارزشهاي ديني محتاج تحكيم اساس خانواده است كه آشنايي دقيق با شگردها، عملكردها و فعاليتهاي جديد و پيچيده آنها ميتواند زواياي مبهم، دگرگوني اعتقادي و فرهنگي بعضي از خانواده ها را تبيين و از حاكميت رسانههاي غربي در خانواده جلوگيري نمايد.
نظام بينالملل پس از دوران جنگ سرد، تعريف جديدي از جغرافياي سياسي و محيط استراتژيك را دنبال كرد و براي رسيدن به آن با ابزارها و روشهاي مختلفي به ميدان آمد كه استفاده از ابزار رسانه از مهمترين آنهاست. صف آرايي و دشمني كشورها با هم و الگوي غالب جنگ در جهان امروزي كه همان رسانهها هستند ضرورت مطالعه در اين حوزه را بيش از پيش روشن ميكند. از طرفي يكي از راهبردهاي فرهنگي در تعامل با جهان امروزي مشاركت فعال در عرصه هاي گوناگون در سطح جهان است نه انزوا و گريز از آن.
امروزه رسانه هاي ديداري، شنيداري و نوشتاري، بعنوان شايع ترين و اثرگذارترين ابزار مورد استفاده اربابان سلطه در راستاي استثمار نوين ملتهاي دنيا عمل ميكنند و غرب بيشترين سرمايه گذاري را در اين بخش انجام ميدهد. بعد از جنگ جهاني دوم ، جنگها تا حدي تغيير ماهيت دادند. كشورهاي قدرتمند جهان ، از مدتها پيش دريافتند كه شرط هر نوع پيشرفت اقتصادي، نظامي و سلطه بر كشورهاي ديگر، گسترش فرهنگ خود بر كشورهاي ديگر و حتي تخريب فرهنگ موجود آنجاست. همه كشورهاي پيشرفته كنوني درپي انتشار و گسترش فرهنگ خود به جهان خصوصا كشورهاي اسلامي هستند و در اين زمينه تضعيف كانون خانواده از طريق رسانهها يكي از اهداف آنهاست. [49]
امروزه رسانه ها با گسترش فرهنگ ليبراليسم، وجود بقا و دوام خود را در نفي فرهنگهاي ديگر ميبيند. موضع ذاتي فرهگ غرب نسبت به ساير فرهنگها دو گونه است؛ يكي فرهنگهايي كه سنخيتي با او دارند را در خود حل ميكند، مانند فرهنگ ژاپني و ديگري فرهنگهايي كه با مباني و بنيادهاي فكري او تنافر و تضاد دارند، كمر به نابودي آنها ميبندد. همچنين ترويج فردگرايي و جدايي دين از سياست، مادي سازي فرهنگ و جايگزين كردن آن به جاي فرهنگ بومي خانوادها ، تضعيف جهاد و شهادت، تخريب اخلاق اسلامي ، ترويج مصرف گرائي، بي اعتنائي به هويت ملي از اهدافي است كه در بين خانوادهها دنبال ميكند.
امروزه تضعيف كانون خانواده، توسط رسانههاي غربي دنبال مي شود كه در اين طيف هم، كانالهاي تلويزيوني، مطبوعات، اينترنت و سينما با ترتيب اهميت و دايره تأثيرگذاري، ايفاي نقش ميكنند. بررسي و دقت در حجم و محتواي برنامههاي توليدي رسانههاي پرنفوذ دنيا اين مسأله را روشن ميكند.
هارولدلاسول، جامعه شناس مشهور، پس از جنگ جهاني اول در سال 1927 از پيوند نوظهور جنگ و تبليغات خبر داد. او گفت ويژگي اين ابزار جديد و پيچيده اين است كه هزاران و حتي ميليون ها نفر از افراد بشر را به تودهاي يكپارچه از تنفر و اميد تبديل مينمايد. [50]
ويژگي رسانههاي مدرن در مقابل سنتي، استفاده از خدمات الكتريكي و الكترونيكي و پوشش وسيع آنها است. در صورتي كه ويژگي اصلي رسانههاي سنتي برقراري رابطه چهره به چهره ميان ارتباط گر و مخاطب است. رسانه هاي مدرن برخاسته از مدرنيته و حاصل جامعه مدرن هستند. به همين دليل مدرنيته را در خود دارند. سكولاريسم و خروج دين از حوزه اجتماعي و حصر آن در حوزه خصوصي، از مهم ترين ويژگيهاي مدرنيته و جوامع مدرن است. بنابراين نقش استعمارگري رسانههاي مدرن امروزه چشم گيرتر ميباشد. رسانه هاي مدرن موضوعي نوظهور در روند تحولات نظام بين الملل و ساختار نظام سلطه هستند. شناخت رسانههاي مدرن به لحاظ گستره و قلمرو نفوذ آنها داراي ابعاد پيچيدهاي است كه ميتوان آن را به فراخور نگرش و موضوع مورد مطالعه قرار داد. رسانههاي مدرن در عين آنكه خدماتي را ارائه دادهاند اما به شيوهاي ديگر، ضربه خود را به جوامع خصوصا ملل اسلامي وارد كردهاند. [51]
هربرت شيلر استاد دانشگاه كاليفرنيا مينويسد واژه امپرياليسم فرهنگي نشان دهنده نوعي نفوذ اجتماعي است كه از طريق آن، كشوري اساس تصورات، ارزش ها، معلومات و هنجارهاي رفتاري و همچنين روش زندگي خود را به كشورهاي ديگر تحميل ميكند. [52] بنابراين رسانههاي مدرن بهترين وسيله در فرايند تضعيف كانون خانواده به كار گرفته مي شوند.
نكته جالبي كه در بيانات مقام معظم رهبري در مورد ناتوي فرهنگي به چشم مي خورد هدف قرار گرفتن ذهن وانديشه ها و تغيير آن توسط رسانه هاست . اين مطالب با نوشتهاي از آلوين تافلر در موج سوم در خصوص فضاي اطلاعاتي به وجود آمده به واسطه دست رسي بشر به فن آوري نوين و رسانههاي مدرن تكميل ميشود. وي مي نويسد: «دگرگون ساختن عميق سپهر اطلاعاتي موجب ميشود مغزهايمان نيز دچار تحول و دگرگوني شوند يعني شيوههاي انديشه و تفكر درباره مسائل، شيوه تركيب اطلاعات و شيوه پيش بيني نتايج و اعمالمان هم متحول خواهد شد. [53]
رسانههاي مدرن بر دو وجه ايجابي و سلبي عمل ميكنند. از حيث ايجابي، به توسعه و گسترش جهاني لايههاي بنيادين انديشه ها و ارزش هاي تمدن غرب (مثل عقلانيت و ارزش هاي سكولاريستي) و از حيث سلبي، به تحقير و تخريب ارزش ها و انديشه هاي اسلامي و ديني ميپردازند. رسانه هاي مدرن با استفاده از قدرت نرم افزاري براي اقناع افكار عمومي در تلاشند تا ذهن و انديشه ملت ها و خصوصاً مسلمانان به ويژه خانواده هاي جامعه اسلامي را مورد هدف قرار دهند. ويژگي بعدي اين نوع رسانهها پيدايش افرادي است كه بيشترين وقت مفيد زندگي خود را پاي آن ميگذارند. شايد از همين روست كه، دغدغه اصلي جان تيلورگاتو (gohn Taylor Gatoo) دانش آموزاني است كه بيش از حد به رسانهاي مدرني همچون تلويزيون تماشا ميكنند. وي معتقد است كودكان و دانش آموزاني كه به اين رسانه معتاد ميشوند، غالباً مسئوليت پذير نيستند؛ دائم بايد به آنها تذكر داد و از آنها مراقبت نمود. اين كودكان نسبت به يكديگر، بدخواه و مغرض هستند، بيشتر اوقات در دلتنگي و بيحوصلي غرقند. آنها فاقد هرگونه هدف پايدار و ثابت هستند بگونهاي كه به نظر ميرسد اين كودكان با دنياي مجازي سر و كار دارند و با جهان واقعي سر و كار ندارند. [54]
تلويزيون: تلويزيون يكي از رسانههاي همگاني است كه در جنگ ايدئولوژيك و در دنياي امروز ميان نيروهاي مختلف كاربرد دارد هم به مثابه عرصه كارزار است و هم به مثابه جنگ افزار. اين وسيله هم زمان، دو حس بينايي و شنوايي را متأثر ميكند و همين ويژگي، آن را در جايگاهي برتراز راديو و مطبوعات قرار مي دهد. [55]
راديو: راديو رسانه اي است متفاوت از ساير رسانه ها زيرا تنها عناصر شنيداري را در اختيار دارد و با كلام، موسيقي و صدا تلاش مي كند پيام هاي خود را با كمترين اختلال و ابهام به مخاطب انتقال دهد. [56]
ماهواره : ماهواره ارتباط يك نقطه رله راديويي در مدار بالاي زمين است كه سيگنال هاي آنالوگ و ديجيتال موجود روي يك فركانس راديويي را دريافت كرده ، قدرت آن را افزايش مي دهد و سپس به سوي زمين روانه مي كند. اين وسيله امروزه يكي از عناصر مهم ارتباطي بستر انتقال اطلاعات ميباشد كه ميتواند به صورت امواج زميني و يا هوايي باشد و در غالب تصاوير و صداهاي مختلف ارائه گردد. در اين ميان ماهواره به عنوان يكي از بسترهاي پيچيده ارتباطي نقش مهمي را ايفا ميكند. جهاني سازان با استفاده از قدرت نرم اينترنت، ماهواره، سينما و ... در صددند انديشه و فكر خود را جهاني سازي نمايند.
وقتي در سال 1939م محققان و دانشمندان علوم انساني آلمان به منظور شكست كشور خود در جنگ جهاني اول، اعلام كردند كه از جمله مهم ترين علل شكست، غفلت آلمان از سلاح تبليغات و استفاده مؤثر رقيبان از آن سلاح بوده است، در واقع خبر از ورود و حضور گسترده ابزار تأثيرگذار در عرصههاي مختلف ميدادند. وقوع تحولاتي مانند تشكيل وزارت تبليغات در آلمان و سازمانهاي جنگ رواني در ديگر كشورها، تصديق عملي اين ادعا بود. [57]
اينترنت:
به دليل استعداد شگرفي كه ماهوارههاي مورد نظر براي برقراري ارتباط مستقيم با آحاد جامعه خصوصا خانواده ها خواهند داشت، بسياري از صاحب نظران معتقدند كه اين رسانهها فقط سبب گسترش و تكامل وسايل ارتباطي موجود نيستند، بلكه نوعي جهش ارتباطي ارزيابي ميشوند كه منجر به تجديد ساختهاي اجتماعي ما به شيوه غرب خواهند شد. در واقع اين تصور كه قدرتهاي بزرگ تنها در جهت اهداف انسان دوستانه و فرهنگي اقدام به سرمايه گذاريهاي عظيم در تكنولوژي ماهوارهها نمودهاند، تنها ميتواند نشانگر عدم شناخت ماهيت قدرتهاي جهان باشد. در دنيايي كه حتي تبادل گندم و نان در آن با اهدافي دنبال ميشود، تكنولوژي فوق مدرن ماهواره نميتواند تبادل اطلاعات را بدون اغراض سلطه جويانه انجام دهد. بدين ترتيب اين سؤال اساسي به ذهن متبادر ميشود كه رسانه ها امروز به دنبال چه منافعي هستند ؟ منافع تجاري؟ فرهنگي؟ اقتصادي؟ سياسي و....
كسب منافع اقتصادي و تجاري بيشك يكي از مهم ترين انگيزهها و اهداف آنها ميباشد. [58] ماهيت مادي و استثماري فرهنگ سلطه كه هويت انسان را از دريچه مادي و اقتصادي ارزيابي ميكند بي ترديد در كليه پيامهاي برنامه ها حضور دارد، اما نبايد فراموش كنيم كه حتي كانالهاي تجارتي نيز تأثيرات فرهنگي و سياسي به دنبال دارند، زيرا امپرياليسم فرهنگي و اقتصادي براي نهادينه كردن مناسبتهاي سرمايه در كشورهاي ديگر ناگزير از صدور فرهنگ يكسويه سلطه بوده و خواهد بود و اين همان پديده اي است كه امروزه آن را با عنوان تهاجم فرهنگي و به فرموده مقام معظم رهبري ناتوي فرهنگي مي شناسيم.
مكانيسم رسانهاي عصر ما خود داراي پيچيدگي خاصي است، از طرفي اين رسانهها به تبليغ زندگي به شيوه غربي در بين خانوادهها ميپردازند و مقصود سردمداران دنياي سلطه را برآورده ميكنند و از سوي ديگر در تمامي توليدات سينمايي و تلويزيوني خود به ترويج فرهنگ برهنگي در مقابل فرهنگ عفاف و حجاب ميپردازند .
در دنياي امروز تسلط بر رسانهها ميتواند تسلط بر فرهنگ، اعتقاد و ... پيامگيران محسوب ميشود و اين واقعيتي است كه جهانيان سالهاست آن را دريافته اند. در ژانويه 1968 كه كنفرانس هاوانا براي نخستين بار مسئله سلطه فرهنگي و امپرياليسم ارتباطي را طرح نمود به جهانيان هشدار داد كه در دهكده جهاني مردم همه چيز را نمي بينند و نمي شنوند بكه اين كدخداست كه ميگويد مردم در اين دهكده چه چيزي را بايد ببينند و بشنوند. اين واقعيت بيش از هر چيز نشان دهنده اهميت يكسويه رسانههاي ارتباطي است وجود اين ويژگي مهم در رسانه ها كه قادرند نظرات عدۀ قليلي به را به توده مردم تحميل نمايند گرچه در ابعاد ملي ميتوانند موجبات قوام و ايجاد وحدت را در جوامع فراهم نمايد اما در ابعاد بينالمللي نهايتاً به سود صاحبان تكنولوژي و قدرت جبهه متحد ناتوي فرهنگي است. [59]
نتايج تحقيقات يونسكو نشان داده است كه بيشترين مخاطبان تلويزيون و برنامههاي پخش شده از آن در سراسر دنيا كودكان، نوجوانان و جوانان هستند كه به مقتضاي سن خود بالاترين ضريب تأثيرپذيري را نيز دارا مي باشند. اين تحقيقات حاكي است كه هر كودك در طول دوازده سال تحصيلي خود بيش از شش هزار ساعت وقت صرف تماشاي تلويزيون ميكند كه با در نظر گرفتن تعطيلات فصلي تقريباً معادل زماني است كه هر بچه در مدرسه به تحصيل اشتغال دارد. [60]
بنابراين ميتوان به عمق تأثيرات رسانه تلويزيون در خانوادها خصوصا قشر كودك و نوجوان واقف شد. در چنين شرايطي رسانه هاي غربي قادر هستند بدون هيچ گونه فيلتر و كنترل، توليدات فرهنگي خود را با توليدات آلودهاي كه اغلب با تمسك و سوء استفاده از نيازهاي غريزي و عاطفي نسل جوان مي باشد را در دسترس خانوادهها قرار دهند.
درك اين حقيقت بسياري را بر آن داشته تا از خود بپرسند كه آيا ما در مقابل شيوه رسانه هاي مدرن حريف از پيش بازنده ايم؟
براي پاسخ به اين سوال لازم است بگوييم كه اين رسانه ها با تمام آن ويژگي هايي كه برايشان ذكر شد در يك نگاه تنها و تنها نوعي تكامل در تكنولوژي ارتباطي هستند. آنها بيش از اين نيز اين امكان را داشتند كه تمامي محتواي فرهنگي خود را به مخاطب مورد نظر القاء كنند. قبول اين واقعيت كه شيوه رسانه هاي غربي نه تنها امروز، بلكه در آينده نيز پيام جديدي را براي نيازهاي واقعي كانون خانواده ندارد ما را قادر ميسازد تا بتوانيم آينده را بر اساس تجربيات گذشته ارزيابي كنيم.
بر اساس عملكرد گذشته آن ميتوان گفت كه در آينده نيز بيشتر بر اساس تخريب اعتقادات و شخصيتها، سست كردن مباني مذهبي، رواج فساد و بي بند و باري، ترويج يكسويه فرهنگ مصرف، ارائه الگوها و شخصيتهاي پر زرق و برق و بيمحتوا در بين خانوادهها استوار خواهد بود.
اما اينكه رسانههاي مدرن تا چه اندازه در اين راه موفق خواهد شد بستگي كامل به هويت فرهنگي مخاطبان در نقاط مختلف جهان به ويژه ايران اسلامي دارد. استحاله فرهنگي فرآيندي است كه به نوبه خود از قانونمنديهاي فراواني تبعيت ميكند؛ مهمترين آنها هجوم مستمر يك فرهنگ قدرتمند و غالب توسط رسانه ها به اركان و زيربناي فرهنگي ضعيف و مغلوب است. وقتي آداب و رسوم، ، سنتها، اخلاقيات و ارزشهاي قومي، ملي يا مذهبي نتواند پاسخگوي نيازهاي يك جامعه باشد به طور طبيعي گرايش به سمت تحول فرهنگي در آن جامعه ايجاد ميگردد.تاريخ بيان گر انواع تبادلات و يا تحولات فرهنگي از اين گونه است.
اما براي استحاله فرهنگي جامعه شرايط فوق به هيچ وجه كفايت نميكند، بلكه لازم است چندين نسل فشار علمي و عملي توسط فرهنگ مسلط بر فرهنگ مغلوب اعمال گردد. طبيعي است كه زمان لازم براي تكوين اين پديده، نسبت مستقيم با ميزان فروپاشي و اقتدار دو فرهنگ خواهد داشت. تاريخ نشان داده است كه تنها پيامبران الهي توانستهاند در كوتاهترين زمان استحاله فرهنگي را در گسترده ترين مرزهاي جغرافيايي و قومي اعمال نمايد. علت آن است كه اديان آسماني پاسخگوي كليه نيازهاي فطري انسانها در جوامع مختلف بودهاند. حال آنكه استحاله فرهنگهاي ديني كه با تحريف ارزشهاي آن آغاز مي شود غالباً صدها سال بطول انجاميده است؛ در موردي چون فرهنگ شيعه شاهديم كه هزار و چهارصد سال تهاجم فرهنگي نيز منجر به استحاله آن نشده است.(اگرچه تا ميزان كمي باعث به وجود آمدن فرقه هاي گوناگون در درون شيعه شده اما شيعه اثني عشري همچنان پابرجاست.) تحليل اين مطلب كه چرا قرنها سلطه سياسي، اقتصادي و نظامي مغولها در ايران نتوانست به فرهنگ اسلامي آسيب كلي رساند و بالعكس منجر استحاله فرهنگي مغولها گرديد ما را به اين حقيقت رهنمون ميسازد كه فرهنگهاي ضعيف حتي در زمان قدرت سياسي بيش از آنكه تأثيرگذار باشند، تأثير پذيرند. بنابراين به يقين فرهنگ جوامع اسلامي بويژه شيعه كه در سالهاي استعمار كهنه مستقيماً با تهاجم همه جانبه بيگانگان مواجه بوده و در قرن اخير همه روز بالندهتر شده است، توان آن را دارد كه در يك تهاجم فرهنگي وسيع (خصوصاً رسانهاي) نيز از اركان خويش محافظت نمايد.
مشاهده هويت مذهبي مسلماناني كه سالها در پشت پردههاي آهنين كمونيسم تحت فشار انواع تبليغات ضد ديني و آلوده بودهاند، نشان دهنده قدرت دفاعي و انعطاف فرهنگ ديني در مقابله با ايدئولوژيهاي مادي است. [61]
به نظر مي رسد شيوه رسانه هاي مدرن غربي كه حامل پيام و فرهنگ غرب خواهد بود به هيچ وجه توان لازم را براي ايجاد استحاله فرهنگي به طور صد در صد در جوامع اسلامي خصوصا در تضعيف كانون خانواده نخواهد داشت، زيرا دنياي غرب خود دچار فقر معنوي و فرهنگي است. بسياري از كارشناسان معتقدند كه خطر استحاله فرهنگي جوامع و خانواده هايي را تهديد ميكند كه ايدئولوژي آنها مادي است و از فرهنگ پويا و انعطاف پذيري برخوردار نيستند. البته ساده انگاري خواهد بود كه از اين تحليل نتيجه گرفته شود كه دفاع در مقابل شيوه رسانه هاي غربي ضرورتي ندارد. بلكه لازم است تحقيقات گستردهاي براي دستيابي به بهترين شيوه هاي مبارزه آغاز گردد.
مثلاً مطالعه در مورد كشورهايي چون كوبا كه سالهاست فشار فرهنگي غرب را تجربه مي كنند، ميتواند در اين مسير سودمند باشد به خصوص نبايد فراموش كرد كه بدليل جذابيت ظاهري برنامههاي ماهوارهاي و خلاءهاي موجود در كشور امكان بروز موجهاي فرهنگي در كوتاه مدت قطعي است همچنان كه شاهد آن هستيم. هجوم فرهنگي و رسانه اي به دليل آنكه آميخته با فريب و تظاهر است ميتواند در ميان خانوادهها ناهنجاريهاي اساسي ايجاد كند؛ فروپاشي قطب كمونيسم بدون برخورد نظامي دستاورد بزرگي بود كه جبهه متحد غرب بخشي از آن را مديون جنگ رواني سازمان يافته خود بر عليه بلوك شرق است.
نمونههاي فراواني چون فيلمهاي «بدون دخترم هرگز» و «شيرين وحشي» نشاندهنده اين واقعيت است كه دنياي غرب دست اندركار سازمان دادن يك جنگ رسانه اي فرهنگي استراتژيك بر عليه خانوادههاي مسلمان بويژه ايراني است . انگهايي چون واپسگرا و بنيادگرا كه در برخورد با خانواده هاي مسلمانان و القاي اين گونه باورها در ميان خانوادهها خطر بزرگي است كه بايد براي آن راه چاره جست. [62]
عملكرد رسانههاي نوين بويژه غربي در تضعيف كانون خانواده
· تلاش در جهت جذب و جهت دهي به نوجوانان و جوانان خانوادهاي مورد هدف، با انگيزه كادرسازي
· شكستن اعتقاد معنوي خانوادهها به زيارت قبور ائمه و امامزاده ها. يكي از مهمترين شگرد رسانههاي غربي اين است كه با در انزوا قرار دادن مسائل معنوي و تحقير اين گونه امور به اهداف خود بپردازند.[63] آنها به خوبي دريافتهاند كه خانواده مذهبي سرشار از روحيه اميد و توكل است و به همين سبب بخشي از برنامه هاي خود را معطوف به تخريب و تضعيف روحيه ديني و اسلامي خانوادهها كردهاند.
· تخريب هويت خانواده مسلمان زيرا از بين رفتن هويت خانواده سبب ميشود اعضاي آن نسبت به يكديگر و جامعه احساس تعلق نكنند و مسئوليتي را نيز در قبال آن به عهده نمي گيرند. ايران كشوي با تمدني بسيار كهن ميباشد كه بايد نسل به نسل مورد حفظ و حراست قرار گيرد، آنچه بيشتر در شيوه رسانهاي ناتو فرهنگي به چشم ميخورد تخريب هويت خانواده است يعني جدا كردن خانواده مسلمان از هويت اصيل اسلامي خود . [64]
· ارائه تفسير غلط از آيات قرآن كريم براي خانوادهها با استفاده از افراد غير كارشناس
· تبليغ افراطي مسحيت و ارائه تصوير غير واقعي از حضرت مسيح (ع)
· ايجاد ابهام و ترديد در اذهان خانوادهها با ارائه اخبار و اطلاعات ناقص در مورد ارزشهاي ديني و معاد و هنجارهاي مذهبي
· به تمسخر گرفتن فرهنگ تاريخي خانواده ايراني، رسانه هاي غربي سعي ميكنند نكات مثبت و ارزشمند فرهنگ ملي را منفور جلوه دهند. مانند دفاع مردم و جوانان ايراني در حماسه هشت سال دفاع مقدس كه با سلاح شهادت در مقابل دشمن ايستادگي نمودند را كاري خشن و بد معرفي ميكنند.
· تبليغ و ترويج بي بند و باري و هرزگي در ميان خانوادهها، شيوه رسانهاي آنها مبتني بر شكستن قبح ارتباط دختر و پسر و زن و مرد ميباشد تا روابط غربي و غير اسلامي را در جامعه ايران رواج دهند.
· اجباري نشان دادن حجاب آنان بدون اينكه از حقوق زن در نظام خانواده در اسلام مطلع باشند يا از فلسفه حجاب آگاهي داشته باشند، حجاب زن را مانع رشد او ميدانند. [65]
شيوه رسانه هاي غربي امروزه مبتني بر استفاده از روش اقناع است. اقناع به معناي دخل و تصرف در نمادهاست . اقناع فرايندي ارتباطي است كه هدف آن نفوذ در گيرنده پيام است، به اين معني كه يك پيام ترغيبي يك نظر يا رفتار را به گيرنده ارائه ميدهد و انتظار ميرود كه اين پيام در مخاطب يا گيرنده پيام موثر واقع شود و نگرش ديگران تغيير داده شود. اقناع فرايند هدايت مردم به سوي پذيرش يك عقيده، نگرش يا عمل توسط وسايل عقلاني و نمادين است كه ممكن است منطقي هم نباشد و بيشتر از طريق توسل به جذابيتها صورت ميگيرد.[66] اقناع و نفوذ از مفاهيمي هستند كه بسيار به يكديگر نزديكند. در نفوذ هر زمان كه منبعي تعمداً تلاش كند تا افكار، احساسات و رفتار گيرنده را تغيير دهد. نفوذ روي ميدهد. اقناع را ميتوان حالت خاصي از نفوذ دانست. وقتي منبعي آگاهانه از ارتباطات استفاده و سعي كند نگرش مخاطب را تغيير دهد، در اين حالت، اقناع روي ميدهد، نفوذ و اقناع حاكي از تغييرات عامدانه هستند اما در عمل با هم متفاوتند. زيرا اقناع به ارتباط پيام هاي شفاهي و غير شفاهي نيازمند است و به دنبال تغيير نگرش است اما نفوذ ميتواند بدون ارتباط هم روي دهد و موجب تغييرات رفتار خارجي شود، بدون آنكه تغيير نگرش دروني ايجاد كند. نگرش ارزيابي شخص از يك موضوع فكري است. هر شخصي يك معيار ارزيابي خوب و بد ميسازد و درباره موضوعات طبق آنها قضاوت ميكند.[67]
يكي از نظرياتي كه در زمينه اقناع ارائه شده، نظريه تلقيح است. براساس اين نظريه كه توسط مك گواير و پاپاجورجيس ارائه شده است، بيشتر افراد باورهايي دارند كه در معرض چالش قرار نگرفته است. هنگامي كه به اين باورها حمله شود ممكن است به آساني تغيير كنند زيرا فرد عادت ندارد تا به دفاع از آنها بپردازد. اين دو محقق براي آزمون اين فرضيه تحقيقي انجام دادند. آنها دو فرضيه را مورد آزمون قرار دادند. فرضيه اول اين بود كه رويكرد حمايتي در معرض قرار دادن قبلي فرد با استدلال هايي كه عقايد اساسي را تأييد ميكند از رويكرد تلقيح يعني در معرض قرار دادن قبلي شخص با تعدادي از استدلال هاي ضعيف و برانگيزنده دفاع كه به عقايد شخص حمله ميكند از جهت ايمن سازي اثربخشي كمتري دارد. فرضيه دوم نيز بحث ميكرد كه بايد اثر مشاركت انفعالي باشد. آنها مطالعاتي درباره عقايد در فرهنگ آمريكايي انجام دادند. نتايج تحقيقات آنها نشان داد كه عقايد اگر مصون نشوند، خيلي آسيب پذير خواهند بود. [68]
اعتقاد ما اين است كه رسانه هاي غربي براي اينكه يك پيام اقناعي را اثرگذار كنند، يعني نگرشي را كه از طريق رسانه در مخاطب تغيير مي دهند و نگرش جديدي را ايجاد مي كنند از شيوه هاي زير استفاده ميكنند،
· از افراد متخصص استفاده ميكنند ؛
· تغيير نگرش را به صورت غيرمستقيم دنبال ميكنند؛
· از مبلغ و مجريان داراي جذابيت استفاده ميكنند؛
· اعتماد به نفس خانوادهها را كاهش ميدهند؛
· هنگامي كه نگرش مخاطب با نگرش متقاعد كننده يكسان نيست، از پيام دو طرفه استفاده ميكنند.
· از پيامهاي هيجاني كه داراي درجه متقاعد كنندگي بالاتري هستند استفاده ميكنند.
· توسل به شوخي يا مسائل جنسي و تكرار گسترده يك پيام را جزء رايجترين فنون و شيوه رسانهاي خود برميگزينند.
· در چند سال اخير رسانه هاي غربي در بخش شبكه هاي تلويزيوني فارسي زبان با اهداف كاملا متفاوت مانند من و تو ، فارسي one،pmc و... در مدت زمان بسيار محدود مخاطبان بسياري در بين مردم وبه ويژه كانون هاي خانوادگي به خود اختصاص داده اند. شيوه برخورد آن بر ضد جامعه و خانواده ايراني در ظاهر و محتوا گسترده تر شده و ابعاد بسيار وسيعي پيدا كرده است و مسائل خانواده و روابط انساني به عنوان بزرگترين سرمايه جامعه را هدف قرار داده است. به عنوان مثال موارد زير از جمله آنهاست:
· ترويج و عادي جلوه دادن خيانت زن به همسر و البته شوهر به زن
· ترويج بدحجابي در جامعه و خانواده
· تضعيف باورهاي مذهبي
· ترويج خانواده هاي بيسامان و لجام گسيخته در مقابل ساختار سنتي خانواده
· بي اهميت جلوه دادن احترام به والدين
· ترويج فضاي آزادي مطلق براي فرزندان بدون نظارت پدر و مادر
· عادي جلوه دادن رابطه جنسي دختر و پسر قبل از ازدواج تا حد باردار شدن دختر خانواده
· هويت زدايي از مفهوم خانواده به عنوان كوچكترين واحد اجتماعي مستقل و مؤثر
· عادي جلوه دادن سقط جنين براي دختران قبل از ازدواج به عنوان راه حلي طبيعي براي رفع دلهرههاي احتمالي در روابط جنسي دختر و پسر
· تعصب زدايي از كانون خانواده و ترويج بي تفاوتي نسبت به حريم خانواده
· منسوخ كردن ازدواج و گسترش روابط آزاد در بين خانواده
· زدودن تعهد در خانواده
· الگوگيري غلط به دليل سهل الوصول بودن
· تعارض فرهنگي مخرب
· ترويج مفهوم زندگي با ديگران به جاي ازدواج
· ترويج فمينيسم و كم رنگ كردن نقش مرد در جامعه
· مخدوش نمودن رابطه فرزندان پسر و دختر در خانواده
· افزايش تأثير پذيري جنسي و خشونت در جوانان و نوجوانان از طريق موسيقي مبتذل
· پي ريزي و ايجاد آمادگي ذهني تفكر شيطان پرستي در نوجوانان و جوانان و خانواده ها
رسانه هاي بومي بويژه رسانه ملي با آموزش به خانواده هايي كه از ماهواره استفاده ميكنند ميتواند والدين را در مواجهه با كودكان و فرزندان خود ياري رساند، و با پيش دستي وارد اين عرصه گردد. يكي از مؤثرترين راههاي برخورد با شيوه رسانه هاي غربي رويارويي فرهنگي، سياسي و عقيدتي با ماهواره است كه ميتواند در دو بخش مهم و عمده پيگيري شود. نخست ايمن سازي و دوم مبارزه. بنابراين افزايش قدرت نرم و توجه جدي به مؤلفههاي قدرت رسانه اي جمهوري اسلامي ايران در مقابله با شيوههاي رسانههاي غربي در تضعيف كانون خانواده لازم است . پيشنهادات زير براي مقابله با اين پديده :
- باور به هجوم رسانه اي و فرهنگي دشمنان و بالا رفتن حساسيت برنامه سازان نسبت به اين مسأله
- جهاد فرهنگي، توليد انبوه برنامه هاي فرهنگي
- استفاده از ظرفيت ها و فن آوري هاي نوين رسانه اي
- ترسيم نقشه جامع مهندسي فرهنگي
- تقويت ايمان ، خود باوري فرهنگي و اعتماد به نفس
- بررسي ضعفها و قوت هاي داخلي و فرصتها و تهديد هاي رسانه ها
- درگير كردن رسانههاي منظقهاي و اسلامي
- مطلع كردن خانواده ايراني از اثر مخرب رسانه هاي غربي
- بيان ميزان استفاده از اين رسانه ها و افزايش آمار طلاق و سن ازدواج .
پاسخ ندادن به نيازهاي فطري خانواده خصوصا جوانان و ديگر اقشار جامعه محروميتهايي را ايجاد ميكند كه ميتواند محل مناسبي براي نفوذ و رشد بيماريهاي فرهنگي باشد. مسكوت ماندن و معطل ماندن دستورات اسلامي در مواردي چون الگوي مصرف، آرايش مرد و زن، الگوي پوشش، ازدواج موقت، موسيقي و تفريحات سالم تاكنون باعث بروز ناهنجاريهايي شده است كه عمدتاً ناشي از سيراب نشدن نيازهاي فطري نسل جوان و خانواده هاست . امروز بايد برنامه هاي سيما موظف به تفهيم جوانان باشند كه مثلاً زن و مرد اسلامي نمونه اي از خوشپوشي، نظافت، سليقه و زيبايي هستند ولي متأسفانه در برنامه هاي سيما اكثراً افرادي كه داراي پوشش اسلامي مناسب هستند از افراد پايين دست جامعه معرفي ميشوند و افرادي كه با نمادهاي پوششي غير اسلامي معرفي ميشوند در جايگاه بالاي اجتماعي و فرهنگي قرار دارند و اين يكي از بزرگترين منفذهايي است كه رسانه هاي مدرن غربي از آن استفاده ميكنند.
ارتباط با جنس مخالف، برگزاري برنامههاي گفتگو محور با مضامين لهو و لعب، پخش موسيقيهاي مطرب و فسادانگيز و ترويج سنتهاي غلط كه با دستورات اصيل اسلامي منافات دارد و از تصوف منشعب ميشوند و نيز نشان دادن انسان مذهبي به گونهاي كه مقبول طبع و پذيراي فطرت جوانان نيست از ديگر شيوههاي آن رسانه هاست . رسانه هاي غربي با استفاده از افزايش بيسابقه سرمايه گذاري خارجي و بينالمللي، و گسترش ارتباطاات و رسانهها و فرايند تبادل اطلاعات و پديد آمدن دنياي مجازي ارتباطات و اطلاعات در صدد هستند كه با آخرين امكانات ماهوارهاي و اينترنتي در حوزههاي فرهنگ، اقتصاد، سياست و غيره با تضعيف كانون خانواده به نتايج مورد نظر خود برسد. كانون امن خانواده اكنون توسط شيوههاي رسانهاي ناتوي فرهنگي و اينترنت شكسته شده است و خانوادهاي كه تا كنون نقش مهم تربيت اعضاء را برعهده داشت دچار بسياري از ناهنجاريها شده كه اين مسأله در دراز مدت خطرناك است. رسانههاي غربي فرهنگ زنده و زاينده خانواده را به سمت مرگ تدريجي سوق ميدهند. بنابراين براي حفظ كانون خانواده بايد نهادهاي پرورشي در خانه مدرسه و مراكز ديني و دانشگاهي رسالتشان را بازنگري و تعريف كنند و باز تعريفي جديد از رسالت خويش ارائه دهند تا مؤثر و كارساز باشد.
طبق آمارهاي مراكز رسمي «ميزان استفاده مردم ايران از رسانه ماهواره بيش از 60 درصد است». اين آمار ، نشان ميدهد كه اثرگذاري ماهواره در ايران به مراتب بيشتر از چيزي است كه تاكنون تصور شده است. در واقع اكنون دست كم 40 ميليون نفر در ايران، در خلوت خانه خود دسترسي كنترل نشدهاي به برنامههاي صدها كانال سياسي، سينمايي، پورنوگرافي، موسيقي و... دارند. حدود 15 سال قبل كه مجلس شوراي اسلامي هرگونه استفاده از تجهيزات ماهوارهاي را ممنوع كرد و جرم دانست، روند مبارزه با ماهواره در ايران روندي پر فراز و نشيب بوده است. طرحهاي مقطعي نيروي انتظامي براي جمعآوري ديشها و رسيورها از خانههاي مردم نه تنها هيچ نتيجهاي نداشته بلكه هر روز به ميزان مخاطبان ماهواره افزوده شده است.
در اين جهت صدا و سيما سعي كرده جذابيت برنامههاي خود را افزايش داده و پاسخگوي نيازهاي خانوادهها و جامعه باشد. ولي حتي پخش دائمي فيلمهاي هاليوود، ساخت سريالهاي منطبق با تمايلات جوانان و افزايش تعداد شبكهها نيز نتوانسته است سير صعودي استفاده از ماهواره را مهار كند. اين روند به آن جا رسيده است كه رئيس سازمان صدا و سيما از حداقل 30 ميليون مخاطب ثابت ماهواره در ايران خبر ميدهد. بنابراين نه نظريه تسليم در برابر اين پديده منطقي به نظر ميرسد چرا كه منجر به تسلط فرهنگي شده و نه نظريه و راه كار محدوديت سازي به دليل اينكه منجر به افزايش و استفاده بيش از 65 درصد خانوادهها شده است.
آنچه كه به عنوان يك راه حل منطقي و درست رسانه اي ميتواند در برابر اين پديده كارايي داشته باشد، بلند كردن صداي جذابيت فرهنگ اصيل اسلامي در سراسر دنيا به كمك رسانه با بستهاي پر از محتويات فرهنگي و متعالي انديشه اسلامي است .
بنابراين طراحي مهندسي فرهنگي كشور و مقابله با شيوه رسانه هاي غربي، همگي بر اين امر دلالت دارد كه بايد عنصر فرهنگ و ارزش هاي فرهنگي را اصليترين و محوري ترين عنصر خانوادههاي جامعه كنوني ايران اسلامي دانسته و براي آن همه، از مردم تا مسئولان و صاحب نظران و كارشناسان برنامهريزي كنند. اما مديران متعهد براي رسيدن به اهداف فرهنگي ، صرفاً با بهره گيري از سيستمهاي مهندسي شده ناسازگار با اهداف فرهنگي، موفق نخواهند شد كه موجبات تحول و رشد فرهنگي خانوادهها را فراهم كنند بلكه در اين ميان نياز به مهندسي فرهنگي همسو و همسان با نيازهاي فرهنگي خانوادهها بيش از پيش نمايان ميشود. جهاد رسانهاي و فرهنگي در مقابل ناتوي فرهنگي، پيشنهادي است كه اگر به كار گرفته شود انديشههاي ناب فرهنگ اسلامي را ميتواند در دنيا فراگير نموده و وعده حضرت امام خميني(ره) مبني بر اين كه اين قرن، قرن اسلام است، را تحقق بخشد.
جهاد رسانهاي و فرهنگي فقط بر عهده دستگاههاي فرهنگي نيست، بلكه همه افراد جامعه خصوصا خانوادهها در اين رابطه نقش مهمي برعهده دارند. به عنوان مثال اينترنت عرصه رويارويي فرهنگهاي متفاوت است و امكان دسترسي آسان به مخاطبين در جهان را فراهم كرده؛ هر كاربر اينترنتي ميتواند به يك سرباز جبهه جهاد فرهنگي تبديل شود، كه البته اين امر فقط به اينترنت محدود نميشود. آگاه سازي افكار عمومي و توليد محصولات فرهنگي از جمله راههاي مؤثر در مقابله با اين توطئههاست.
امروز جامعه ما به هم انديشي، حمايت و نظارت نيازمند است . كاركرد امروزه رسانه هاي غربي ضد فرهنگ ديني و ملي است. ناتوي فرهنگي رسانه اي غرب متكي بر نظريات مدرن غربيها، اصالت مصرف و جدايي دين از سياست است. عمده سرمايه گذاري رسانه هاي غربي بر روي خانوادهها و مراكز فرهنگي بوده كه مقام معظم رهبري بارها بر اين مساله تاكيد كردهاند.
خانواده در جامعه اسلامي از نظر بافت فرهنگي با خانواده در كشورهاي غربي تفاوت دارد؛ فرهنگ خانواده در اينجا ، ريشه در تاريخ و اعتقادات ديني دارد, اما خانواده در فرهنگ غربي، اينگونه نيست بنابراين آنها با استفاده از ابزارها و روش هاي گوناگون رسانه اي ، براي تهاجم به ديگر فرهنگ ها تلاش رسانهاي بزرگ را شروع كردهاند.
در ارتقاي فرهنگي خانوادهها، نخست بايد مشخص شود، پايه ها را كجا و بر چه زميني ميگذاريم، تا آن ساختمان مورد نظر، به تدريج بر آن پايهها بنا شود. اين زمين، نهاد خانواده است كه ويژگيهاي شناخته شدهاي، دارد. اما آن پايههاي اصلي كه فرهنگ بر آنها قرار ميگيرد، كدامند؟ ممكن است كساني كه فريفته تكنولوژي و رسانه شدهاند، معتقد باشند كه بايد بر تكنولوژي و رسانه متمركز شويم . اما به نظر ميرسد چنين نباشد زيرا اولين و مهم ترين پايه فرهنگ، خانواده است. اگر بنيان خانواده سُست باشد، نميتوان روي آن چيزي ساخت. بايد آسيبهاي داخلي و خارجي كه متوجه خانواده ميشود شناسايي شده و در اين مسير فرهنگ سازي گردد. امروزه، به دليل گسترده شدن جوامع و تغييراتي كه تكنولوژي در نوع زندگي مردم پديد آورده است، رسانهها، عهده دار انتقال پيام هستند. اما رسانه، ابزار انتقال پيام است و نه توليد كنندة پيام. پيام را دستگاه يا گروه يا فرد ديگري توليد ميكند. رسانه بايد، به عنوان يك ابزار توليد فرهنگي را در مراكز و بخشهاي مولّد فرهنگ دنبال نمايد.
اگر روشهاي استفاده صحيح از رسانهها براي خانواده ها تبيين شود آثار مخرب آن بسيار كاهش مييابد . از آنجا كه بشر ذاتا اجتماعي آفريده شده، در رفتار اجتماعي نياز به تعامل و ارتباط دارد. اين نيازها گاهي مستقيم و گاهي به صورت غيرمستقيم به وسيله ابزار و لوازمي مثل رسانه ها بر آورده ميشوند. استفاده از رسانه ها به نيازهاي ثانويه برميگردد كه اگر اين نياز پاسخ داده شود به يك فرصت تبديل ميشود در غير اينصورت تهديد و آسيبهاي زيادي را به دنبال خواهد داشت.
از طرفي هدف نويسنده اين نيست كه گرايش خانوادهها به رسانه ها را يك پديده غلط، نادرست و زشتي معرفي كند. زيرا استفاده صحيح و به جا از رسانه، نقش موثري در پيشرفت و تكامل خانوادهها دارد. بهتر است كه چارچوب و چشم انداز درستي تبيين گردد تا شاهد رفتار درستي در اين زمينه باشيم .
بنابراين رسانهها يكي از مهم ترين زيربناهاي ساختار ارتباطي و اطلاعاتي و وسيلهاي مفيد براي كسب آگاهي بيشتر انسان از پديده هاي علمي و فرهنگي در دنيا هستند, ولي مانند هر ابزار پيشرفته ديگري، اين فناوري معضلاتي را پديد آورده و باعث ايجاد تناقضها و تضادهايي در بين خانوادهها شده است كه ضروري است از اثرات مخرب آن بر روي خانوادهها غفلت نگردد.
رسانه و سياست
رسانه به مفهوم امروزي عمري كوتاه دارد ولي مفاهيم قدرت و سياست از قرن ها قبل با زندگي بشر همراه بوده است. سياست را معمولاً عرصه قدرت ناميده اند و رسانه ها را ابزار آن. با اين وجود قدرت فقط به سياست و رسانه نيز فقط به ابزار ختم نمي شود. بررسي روابط بين اين سه مفهوم مي تواند حد و مرزهاي هريك را تا حدودي روشن كند. وسايل ارتباط جمعي اعم از راديو، تلويزيون، مطبوعات، فيلم و نظاير اين را در اصطلاح رسانه گويند. طي كمتر از يك قرن گذشته بر سر اين پرسش كه آيا رسانه ها بر فرد يا جامعه نفوذ دارند يا خير، بحث هاي گسترده يي مطرح شده است.
در پاسخ به سوال مطرح شده گاه به افراط و گاه به تفريط بر قدرتمندي يا بي اثري آن كتاب ها و مقالاتي منتشر شده است. در دنياي معاصر كه گاه عصر رسانه ها لقب گرفته، رسانه نقش بسيار مهمي در حفظ و بقاي قدرت هاي سياسي ايفا مي كند. زادگاه رسانه ها در دنياي معاصر امريكاست. اصطلاحاتي چون «رسانه ها در امريكا متولد شده اند»، «مدياكراسي در برابر دموكراسي» يا «امريكايي شدن سياست» بر نقش و اهميت رسانه ها در شكل گيري و تداوم امپراتوري امريكا تاكيد دارد. به عبارتي رسانه ها نه فقط ستون فقرات صنعت فرهنگي در اين كشورند بلكه ابزاري براي حفظ يا جابه جايي قدرت در كنار دولت يا در خدمت افكار عمومي هستند. برد و باخت دولت در شطرنج سياست داخلي و خارجي اين كشور به نقش رسانه ها بستگي دارد.
صدها مثال تاريخي درباره قدرتمندي رسانه ها مشاهده مي شود. البته، چنين نقشي را كم و بيش در ساير كشورهاي جهان نيز مي توان پيدا كرد. سياستمداران معاصر چون لنين، هيتلر، چرچيل، ريگان و تاچر و برلوسكوني هريك درباره قدرت رسانه ها در عرصه سياست سخن گفته اند. آنچه در گفته هاي آنها تفاوت دارد نحوه كاربرد اين قدرت است. عده يي رسانه ها را به عنوان ابزاري براي قدرتمند شدن مردم در برابر دولت ها مي بينند. آن طور كه در مبارزات سياسي و انقلابات ديده مي شود. آنجا كه رسانه ها نتايج آرا را به نفع يكي يا ديگري تغيير مي دهند. نيكسون برابر كندي در مناظره تلويزيوني شكست مي خورد. آنجا كه در روماني تلويزيون قدرت را متزلزل مي كند.
آنجا كه امپراتوري رسانه يي برلوسكوني برنده انتخابات مي شود. يا در كودتاها اولين برجي كه به تسخير نظاميان در ميآيد ساختمان راديو و تلويزيون يك كشور است. در كشور ما دو مفهوم رسانه و قدرت همواره عجين بوده است. طي سه دهه گذشته از هر ۱۰ امتياز روزنامه يي كه صادر شده است، هشت فقره از آن فقط به اسم كساني صادر شده كه در مصدر امور حكومتي قرار داشته اند. شايد كمترين آنها معاون وزير و به ندرت مديركل بوده اند. در زمينه كاركرد نردباني يا سكوي پرش بودن رسانه ها براي رسيدن به قدرت نيز صدها مثال زنده و تاريخي را مي توان بيان كرد. از اميركبير و روزنامه وقايع اتفاقيه و صدارتش ميتوان ياد كرد تا سيدضياء و روزنامه رعد و صدها نماينده مجلس كه در سال هاي اخير از نوع راديو تلويزيوني آن بر اريكه قدرت تكيه زده اند. از اين بحث كوتاه ميتوان نتيجه گرفت كه در قدرتمند بودن رسانه ها در عرصه سياست شكي نيست اما اينكه اين قدرت چگونه توزيع مي شود و چگونه مورد استفاده يا سوءاستفاده قرار ميگيرد تفاوت ديدگاه وجود دارد.
به عبارتي قدرت رسانه فقط به ابزاري بودن يا نبودن آن محدود نمي شود بلكه به عواملي چون سرعت انتقال اطلاعات، شدت انتشار پيام و شرايط انتشار آن بستگي دارد. اما از همه مهم تر به رابطه يي بستگي دارد كه بين رسانه و جامعه وجود دارد و ارتباطات رسانه يي در سايه چنين رابطه يي تفسير مي شود. بنابراين رسانه ها قدرتمندند وقتي كه روابط بين رسانه و جامعه قوي باشد و تنها در اين حالت است كه مقبوليت قدرت و پايدار آن را رسانه ها تضمين مي كنند.
در بررسي وسايل ارتباط جمعي معاصر چون مطبوعات و خبرگزاري ها، مي توان آنها را به عنوان مهمترين وسيله ارتباط سياسي از قرن 19 تا اواسط قرن 20 به شمار آورد. در اين دوران، رسانه ها به ويژه مطبوعات، گزارشگر وقايع سياسي و منعكس كننده مذاكرات مجامع سياسي و نهادهاي قانون گذار محسوب مي شوند. در بررسي وسايل ارتباط جمعي معاصر چون مطبوعات وخبرگزاري ها، مي توان آنها را به عنوان مهمترين وسيله ارتباط سياسي ازقرن 19 تا اواسط قرن 20 به شمار آورد.
در اين دوران، رسانه ها به ويژه مطبوعات، گزارشگر وقايع سياسي و منعكس كننده مذاكرات مجامع سياسي ونهادهاي قانون گذار محسوب مي شوند. مطبوعات همچنين به عنوان سكو يا تريبون براي بيان عقايد سياسي و وسيلهاي در دست احزاب و سازمانهاي سياسي براي بسيج افكارعمومي يا شكل دادن به مرام ومسلك به كار مي روند. آنها ابزاري براي پروپاگاندا دركشمكش بين دولتها، و ناظر برعملكرد حكومتها و از همه مهمتر وسيله اي براي آگاه كردن مردم از مسائل مملكتي واعمال قدرت در جوامع هستند. رابطه نزديك بين سياست و رسانه ها را مي توان از امتيازاتي شمرد؛ كه درجوامع مختلف ازسوي حكومتها براي آنها منظور شده است. البته اين امتيازها در مواردي تبديل به محدوديتهايي نيز ميشود؛ و بسته به نوع نظام حاكم بر جوامع متفاوت است. نقش انتقادي و بسيجگر رسانهها بهويژه مطبوعات در انقلابهاي آمريكا، فرانسه، اروپاي مركزي و روسيه براي هيچكس پوشيده نيست. بنابراين رسانهها همواره بخش جدايي ناپذير در امر نشر انديشهها و رابطي در مناقشات بين طرفين دعوا برسر قدرت سياسي، ايدئولوژي هاي سياسي، دولت و اپوزيسيون و مردم بودهاند.
به عبارتي نهادهاي سياسي در ابتدايي ترين جوامع تا پيچيده ترين آنها، براي اعمال قدرت بدون به كارگيري عامل ارتباطي نميتواند موجوديت داشته باشد. همچنين ارتباطاتي كه بين رسانهها و نهادهاي سياسي انجام ميگيرد، ارتباطات سياسي ناميده مي شود. ارتباطي كه در آن رسانهها، نقش مؤثري در قدرت نظامهاي سياسي دارند. رسانه ها موجب ارتباط نهادهاي سياسي مختلف مي شوند. ارتباطات سياسي و نظامهاي حاكم بر اين رسانه ها سعي در استفاده ابزاري از رسانه ها براي رسيدن به اهداف خود دارند. اين نظامها، بدنبال كنترل رسانهها هستند. ارتباطات سياسي ارتباطات سياسي، انتقال اطلاعات مناسب ازنظر سياسي از يك بخش نظام سياسي، به بخش ديگر و ميان نظام هاي اجتماعي و سياسي است.
اطلاعات مناسب نه تنها به مسائل واقعي، مثلا ً آنچه اتفاق افتاده است، بلكه به انتقال انديشه، فرهنگ ها و نگرش ها نيز مربوط مي شود. بنا به تعريف، ارتباطات براي همه رفتارهاي سياسي و اجتماعي مهم است. بدون ارتباطات، سياست و جامعه نمي تواند وجود داشته باشد. ارتباطات سياسي، عنصر پوياي نظام سياسي است. كارل دويچ Duich در مطالعه كلا سيك خود، حكومت و ارتباطات را در كانون درك سياسي قرار ميدهد. از نظر تحليلي، كاملا ًپذيرفتني است، كه به جاي بحث درباره ارتباطات بطور كلي، از ارتباطات سياسي سخن گفته شود. روشن است پيامهايي بهويژه سياسي وجود دارند، كه ميتوان آنها را تشخيص داد. مانند سخنان سياستمداران، بيانيههاي انتخاباتي،تصميمات حكومتي و بحث هاي منوط به سياستها و برنامهها. همين گونه نيز كانالهاي ارتباطياي وجود دارند، كه عمدتا ً يا منحصرا ً سياسي هستند. مانند مذاكرات مجالس قانونگذاري، جلسات بحث و گفتگو يا گردهمايي هاي حزبي، جلسات سياست گذاري و برنامههاي بحث و گفتگو، درباره مسائل روز در راديو و تلويزيون. با وجود اين از نظر ساختاري، ارتباطات سياسي بخشي از نظام سياسي نيست. بلكه جزئي جدايي ناپذير از نظام ارتباطات جامعه است. الگوهاي ارتباطي معين ممكن است به ميزاني كمتر يا بيشتر سياسي تشخيص داده شوند. ازاين جهت كه سياست مسأله اصلي مورد توجه آنها است.
به عبارتي جلسات كابينه در بريتانيا يا جلسات بحث و گفتگو ميان رئيس جمهور آمريكا و مشاورانش مثالهاي آشكاري از ارتباطات سياسي هستند. اما فرايندهاي ارتباطي مورد استفاده آنها، مشخصاً سياسي نيستند. توزيع اسناد قبل از تشكيل جلسه و بحث ميان افراد، در يك جلسه، پديده هاي معمول بيرون از حوزه سياسي هستند. رسانه هاي همگاني ممكن است در بعضي از جوامع، شديداً تحت كنترل سياسي باشند. اما آنها منحصراً سياسي نيستند.
در حوزه گسترده اين ارتباطات، ارتباط رهبران جامعه با مردم، ارتباطات بين گروه هاي سياسي، ارتباط بين خواسته هاي مردم و اهداف سياستمداران و ارتباط بين احزاب و مردم جاي مي گيرند. ويژگي هاي ارتباطات سياسي همانطوركه گفته شد، ارتباطات سياسي ازطريق رسانه هاي موجود درجامعه دنبال مي شود. اگرچه پيامهاي ويژه سياسي و كانال هاي ويژه سياسي ارتباطات، آشكارتر از همه در درون خود نظام سياسي وجود دارند. بيشترارتباطات سياسي ازطريق كانالهاي ارتباطي جامعه برقرار ميگردند و پيام هاي سياسي، بهويژه پيامهاي موجود در ذهن دريافت كنندگان، هميشه از پيام هاي ديگر تفكيك نمي شوند.[69]
براي مثال تنها مقدار محدودي از بازده رسانههاي همگاني مخصوصاً در مورد راديو و تلويزيون سياسي است. اگرچه بديهي است كه نظريه پردازان سركردگي مانند گرامشي و ساختارگراياني مانند آلتوسر Altoser تعريف بسيار وسيع تري در مورد اينكه چه چيزي سياسي است، به كار ميبرند. علاوه بر آن بسياري از آنچه سياسي است يا اهميت سياسي دارد، توسط بسياري از اعضاي جامعه لزوماً اينگونه شناخته نميشود. براي مثال اهميت زياد مسائل محيطي، اهميت سياسي برخي از آنها را افزايش داده است و باعث گرديده ،كه بعضي ديگر كه قبلاً تصور نمي شد، اهميت سياسي داشته باشند، سياسي درنظر گرفته شوند. مثلاً جرم وجنايت لزوما ً سياسي تلقي نمي گردند، تا زمانيكه شكلي به خود بگيرند، يا به ابعادي برسند كه سبب شود، اعضاي جامعه احساس كنند كه دولت بايد براي برخورد با آن، دست به اقدام بزند. ارتباطات سياسي،مانند ارتباطات در زمينههاي ديگر، هم به صورت عمودي و هم به شكل افقي عمل ميكند. يعني هميشه به صورت يك جريان دوطرفه و بطور جانبي ميان افراد وگروه ها صورت ميگيرد. بدينسان افراد و گروههاي مختلف، شبكه هاي ارتباطات و الگوهاي مشخص و متفاوتي خواهند داشت. براي مثال مقامات سياسي، همتايان خود، اعضاي بوروكراسي، طرفداران ومخالفان سياسي خود، رهبران گروه هاي سياسي، رسانههاي همگاني و عامه مردم را هم جزء منابع و هم درزمره مخاطبان به شمار ميآورند. كانالهايي كه آنها مورد استفاده قرارمي دهند، ممكن است شامل روابط رو در روي رسمي و غيررسمي درسطح ميان فردي، روابط مستقيم وغير مستقيم با رسانه هاي همگاني، گروههاي فشار وعامه مردم باشد. به طورخلاصه مقامات سياسي ممكن است، شبكه هاي ارتباطي گسترده اي داشته باشند، كه نسبت به پديده هاي سياسي بسيار حساسند. برعكس، عامه مردم تا آنجا كه به ارتباطات سياسي مربوط ميشود، اكثرا ً شبكه هاي بسيار محدودتري خواهند داشت، كه بسيار بيشتر به رسانه هاي همگاني وابستهاند و به شيوه اي متناوب و چند باره عمل مي كنند. ارتباطات سياسي از سه كانال اصلي استفاده مي كند. رسانههاي همگاني، گروههاي فشار و احزاب سياسي و روابط غير رسمي بين افراد وگروه ها. رسانه هاي همگاني براي پخش گسترده اطلاعات سياسي مهم هستند.و دربيشتر جوامع مهمترين منبع اينگونه اطلاعات را تشكيل مي دهند و تلويزيون در اين بين مهمترين آنهاست. رسانه ها همچنين با تبليغ عقايد افراد و گروهها، در شكلگيري افكارعمومي ايفاي نقش مي كنند. اين امر ميتواند رسانهها را به ايفاي نقش هاي مهم، در فرايند دستور كار و تصميمگيري رهنمون كند. يعني به اينكه چه مسائلي مهم در نظر گرفته شوند و كدام مسائل مهمتر ازبقيه هستند، كمك كند. گروههاي فشار و احزاب سياسي بهويژه در روابط دوسويه ميان سياستمداران و بوروكراتها و انواع مختلف فعالان سياسي و بخش هاي خاص يا معين افكار عمومي در جامعه، اهميت دارند. روابط غير رسمي ميان افراد و گروه ها نيز مهم هستند. به ويژه ازطريق نظريه جريان دو مرحله اي كه درآن رهبران عقايد به عنوان كانالهاي اطلاعات، به عنوان منابع فشار اجتماعي براي پيروي كردن از هنجارهاي گوناگون و به عنوان منابع حمايت از به هم پيوستگي گروهي در رفتار اجتماعي و سياسي عمل ميكنند. اما همانند مشاركت سياسي، ارتباطات سياسي را نبايد به طور مجزا در نظر گرفت. هر چند كه اين امر، از نظر تحليلي امكان پذيرباشد. بلكه بايد جزئي از الگوهاي ارتباطي گستردهتر درجامعه بهطور كلي در نظر گرفته شود.
ارتباطات سياسي و افكارعمومي رسانههاي همگاني بدون ترديد نقش بسيار مهمي در شكلگيري افكار عمومي دارند. هرچند توافقي درباره ماهيت اين نقش وجود ندارد. يكي ازافرادي كه در اين زمينه تحقيقات زيادي داشته است، دنيس مك كويل Mcquill است، كه نوع شناسي جامعي از آثار رسانه ها فراهم كرده است. در اين نوعشناسي، او تمايز اساسي بين آثار كوتاه مدت و درازمدت و آثار عمدي و غيرعمدي برقرار مي كند. او سنجش دقيق آثار مختلف را دشوار ميداند. ممكن است در طول زمان و از يك بخش جامعه به بخش ديگر فرق كند.
رسانههاي همگاني، مهمترين منبع اطلاعاتي درباره مسائل سياسي در كشورهايي مانند انگليس هستند. تحقيقات گسترده در اين زمينه، اين حرف را ثابت كرده است. در مورد نقش رسانهها نيز، در تعيين دستور كار تصميم گيري سياسي، نمي توان ترديد كرد. نمونه بارز اين اثرگذاري بر افكار عمومي را ميتوان در جريان واترگيت كه به رسوايي و سقوط نيكسون انجاميد، مشاهده كرد.
با اين حال بررسي آثار رسانهها در كنترل اجتماعي، اجتماعي شدن يا تغييرات نهادي يا فرهنگي دشوار است. رژيمهاي توتاليتر، آشكارا از رسانهها براي اعمال كنترل اجتماعي و نفوذ در فرايند اجتماعي شدن استفاده ميكنند. اما رابطه بين رسانه ها وحكومت دركشورهايي همانند بريتانيا و آمريكا بسيار پيچيدهتر است. [70]
كمونيستها معتقدند، كه رسانه ها بدنبال تأمين منابع سرمايه داران هستند و براي گفتههاي خود نيز دلايل مختلفي ارائه مي دهند. تأثير عوامل سياسي برارتباطات ارتباطات سياسي نيز مانند ارتباطات، به طور اجتناب ناپذيري از عوامل گوناگوني از قبيل عوامل طبيعي، تكنولوژيك، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي تأثير ميپذيرند. از بين اين عوامل گذشته از اهميت تكتك آنها ما به بررسي عوامل سياسي اكتفا ميكنيم: عوامل سياسي برشبكه ارتباطات وبه طورقابل ملاحظه اي درميزاني كه شبكه ارتباطات تابع كنترل سياسي حكومت هستند، تأثير مي گذارند. رسانههاي همگاني در بسياري ازجوامع و آشكارتر از همه درنظام هاي توتاليتر يا اقتدارگرا، تابع ميزان متفاوتي ازسانسور هستند. براي مثال آلمان نازي ونظام هاي كمونيستي شوروي و اروپاي شرقي، كنترل دقيقي بررسانه هاي همگاني و معمولا ً بر وسايل تكثير اطلاعات، ماشين چاپ، دستگاه فتوكپي و حتي ماشين تحرير اعمال مي كنند. با وجود اين، كنترل اطلاعات درهمه جوامع وجود دارد.
سانسور حتي به صورتي ديگر دربيشتر كشورها وجود دارد. حتي اگر به آنچه مستهجن ومخالف اخلاق تلقي مي گردد، محدود باشد. كمتر حكومتي است كه سعي نمي كند، كنترل بر اطلاعات را به هرصورتي حفظ كند و بطور ضمني براين اعتقاد كه اطلاعات قدرت است، صحه نگذارد. رابطه قدرت سياسي و رسانه دربررسي رابطه بين قدرت سياسي و رسانه ها، مي توان سه مدل عمده را از يكديگر تفكيك كرد:
الف) مدل دستكاري كردن براساس اين مدل، صاحبان ابزار توليد درجهت منافع خودشان وسايل توليد فرهنگ و انديشه را درجامعه كنترل ميكنند. اين مدل برپايه فلسفه ماركسيسم استواراست. دولتها در جوامع سرمايه داري، نماينده صاحبان سرمايه محسوب ميشوند و با استفاده از وسايل ارتباط جمعي، سعي در حفظ وضع موجود دارند. بنابراين دولت يا كساني كه مالكيت يا مسئوليت اداره اين رسانه ها را برعهده دارند، آگاهانه محتواي آنها را دستكاري ميكنند. بدين ترتيب رسانهها موجب مي شوند، كه صاحبان سرمايه، ثروتمند شوند وثروت بيشتر، قدرت سياسي بيشتري براي آنها به ارمغان مي آورد. افرادي چون هرمن Herman و چامسكي Chomsky ازاين ديدگاه دفاع كردهاند.
ب) مدل هژموني( سركردگي) اين مدل نيز بر پايه فلسفه ماركسيسم استوار است، كه اولين بار توسط آنتيونيوكراشي عنوان شد و ريشه در افكارمتفكراني چون لوي آلتوسر و نيكوس پولانزاس دارد. هژموني در لغت به معناي حاكميت نوعي انديشه در جوامع، طي دوره اي خاص است. اين مدل، ايدئولوژي را بهتر از ساختار و منافع اقتصادي ميبيند. براساس اين ديدگاه، روزنامه نگاران و روشنفكران در جامعه بر اساس ايدئولوژي خودشان عمل ميكنند. زيرا منافع طبقاتي و اجتماعي، و به عقيده گرامشي ، انديشه برتر يا تفكر حاكم در جامعه، بهطور ناخودآگاه در ضمير روزنامهنگار جا دارد و از اين رو رسانه بخشي از ايدئولوژي حاكم محسوب ميشود.
ج) مدل كثرت گرا در مدل كثرت گرا كه بر اساس ديدگاه ماكس وبر طرح ريزي شده است، تنها به طبقهبندي جوامع از نظر اقتصادي توجه نميشود. بلكه موقعيتهاي سياسي و منزلت هاي اجتماعي نيز در آن وارد ميشود. ازاين رو جهت گيري در رسانهها با توجه به نياز مخاطبان و ازسوي بازار مشخص ميشود. محتواي رسانهها متنوع ميشود و سانسوري در كار نخواهد بود. در اين مدل، آزادي بيان حق همگان محسوب ميشود. انواع نظامهاي حاكم بر رسانه ها همانطور كه گفته شد، رسانهها عامل اصلي توزيع اطلاعات در جوامع معاصر به شمار ميروند و نقش هايي، از جمله ناظران اجتماع، سازندگان افكار عمومي و مشوقان مردم در امر مشاركت سياسي، براي آنها منظور شده است. اما رسانهها در عمل، با توجه به رژيمهاي سياسي متفاوت، با محدوديتهايي مواجهند، كه گاه به صورت سانسور و گاه به شكل فشارهاي مالي و گاه متأثر ازخواست مخاطبان ظاهر ميشوند. از ديدگاه دوفلور كاركرد رسانه ها را مي توان همچون ديگر نهادهاي اجتماعي درچارچوب رژيم هاي سياسي مورد توجه قرارداد.
سيبرت Sibert و همكارانش درسال 1956 براي اولين بار در يك دسته بندي، به چهار نوع رژيم سياسي با نظام رسانه اي متفاوت اشاره مي كند. بعدها دنيس مك كويل آنها را تحت عنوان نظريه هاي هنجاري درشش گروه تقسيم مي كند:
1- نظام آمرانه يا استبدادي: اين نظام ازنظرتاريخي، قديمي ترين نوع محسوب مي شود و مبتني برحق آمرانه و مطلق حكومت دربرابر رسانه هاست. بهطوري كه اداره وكنترل اين وسايل درانحصار دولت است و پيامهاي آنها همانند و در يك قالب تهيه و پخش ميشوند. آلمان نازي و اسپانياي فرانكو از اين نمونهاند. 2- نظام آزادي گرا: اين ديدگاه، ريشه درجنبش هاي روشنفكري قرون 17و 18 ميلا دي دارد و متأثر از نظرات جان لاك و به خصوص جان ميلتون مي باشد، كه براي اولين بارديدگاه آزادي مطبوعات را مطرح كرد. ويژگي عمده اين نظام رسانه اي، عقل گرايي، لزوم وجود بازار آزاد تبادل انديشه و پذيرش مسئوليت نظارتي رسانه ها بركارهاي دولت مي باشد.
3- نظريه كمونيستي: ريشه درافكارفلسفي كارل ماكس دارد. اين رويه پس ازانقلاب اكتبر روسيه درسال 1917 توسط لنين به كار گرفته شد. بر پايهي اين نظر،آزادي مطبوعات درجوامع غربي چيزي جز استثمار توده ها نبوده است. بنابراين دولت مجازاست آنها را به عنوان ابزار توسعه به كارگيرد.
4- نظريه مسئوليت اجتماعي: اين نظام در شروع قرن بيستم در آمريكا پيدا شد. ديدگاهي كه توسط حقوق دانان و سنديكاهاي مطبوعاتي عنوان شد. مهمترين نكته در اين نظام، حقوق گروه ها، محوركردن جامعه و ايجاد انگيزه براي گفتگوي بيشتر ميان افراد بود. به اين معنا كه بايد در جامعه، براي افراد و انديشهي آنها ارزش قائل شد. اين ديدگاه، بهترين شكل كنترل ونظارت بركار رسانه اي از طريق سنديكاهاي رسانهاي است.
5- نظريه انقلابي توسعهاي: اين نظريه يك ديدگاه جهان سومي به حساب مي آيد، كه به دو نوع نظام آمرانه و كمونيستي شباهتهاي زيادي دارد. دراين نظام، رسانه ها در كنترل مستقيم دولت مي باشند ولي مسئوليت پيشبرد اهداف توسعه اي را دنبال مي كنند.
6- نظريه مشاركت دموكراتيك: اين ديدگاه، به كنترل افراطي محتواي ارتباطات توسط رسانهها انتقاد ميكند و خواستار مشاركت نهادهاي ديگر گروههاي كوچك در امر توليد و مالكيت وسايل ارتباط جمعي است. [71]
رسانه و جوانان
رسانه ها و به خصوص رسانه هاي الكترونيكي، با توجه به قابليتها و كاركردهايي كه دارند، ميتوانند در جهت حفظ سلامت و بهداشت روان و به عنوان يكي از عوامل تسهيل كننده هويت يابي براي جوانان كاربرد داشته باشند. همچنين ميتوانند زمينه ساز بحران هويت و بيگانگي افراد از فرهنگ، ارزشها و باورهاي خود گردند. بنابراين، وسيله و واسطه بودن رسانه ها آنها را در معرض كاربردهاي دوگانه و گاه متضاد قرار داده است.
در يكي از تحقيقات غربي كه چندين سال به طول انجاميد، از افراد خواسته شد تا به اين سؤال كه«علت توجهشان به برنامه هاي تلويزيون يا هر رسانه ديگر چيست؟» پاسخ دهند. در جوابهايي كه از اين بررسيها بدست آمد، الگوي نسبتاً منظمي ديده ميشود و آن عبارت است از:
1- كسب اطلاعات: پاسخ دهندگان يكي از عوامل توجه و علاقه خود به رسانه ها را كسب اطلاع و آگاهي درباره جامعه و جهان و راهنمايي در مورد مسائل زندگي معرفي كردند.
2- وحدت و تعامل اجتماعي: كسب بصيرت درباره وضعيت ديگران، احساس تعلق به جمع و كمك به اجراي نقشهاي اجتماعي.
3- تفريح و سرگرمي: يكي از عوامل روي آوردن افراد به رسانه ها تفريح و سرگرمي است.
4- هويت يابي: از ديگر علل روي آوردن افراد به رسانه ها به ويژه تلويزيون، كسب آگاهي در مورد خويشتن، تقويت ارزشهاي شخصي، يافتن الگوهاي رفتاري، همانندسازي با ارزشهاي مورد اعتناي ديگران و در يك كلام «هويتيابي» است.
بديهي است هر كس ميكوشد تا از رسانه ها در جهت پيشبرد اهداف خود استفاده كند. عامل اصلي كاركرد منفي براي رسانه ها به خصوص ماهواره و اينترنت، اهداف پليدي است كه غالب مديران فعلي اين رسانه ها در پيش گرفتهاند و هدف اصلي استعمار نوين، سلطه فرهنگي و تبليغ ارزشهاي غربي در جهان سوم و تمامي جوامع در حال توسعه است. در حال حاضر با توجه به تغيير و تحولات عصر جديد و جهاني شدن رسانه ها، ما در برابر يك چالش جديد قرار گرفته ايم كه اين مسئله مي تواند شخصيت و هويت ملي و فرهنگي ما را به آزمون بگذارد.
«گراهامايفولر» معاون پيشين شوراي اطلاعاتي امنيت ملي در سازمان سيا ميگويد: «اسلام و نهضتهاي اسلامي در زمان ما منبع كليدي كسب هويت را براي اقوامي فراهم ميآورد كه قصد دارند همبستگي اجتماعي خود را در مقابله با تهاجم فرهنگي تقويت كنند». طبق همين برداشت، چندي پيش مؤسسه امور امنيت ملي يهوديان در واشنگتن در كنفرانسي به صراحت اعلام كردند: «بايد هويت ديني مسلمانان را از آنان بگيريم».
استراتژي دنياي غرب و رسانه هاي غربي در واقع اين است كه شخصيت و هويت ملي و فرهنگي جوانان را در برابر يك چالش و بحران جديد قرار دهد. اينجاست كه بحث از كاركرد رسانه ها در ايجاد بحران هويت، اهميت بيشتري پيدا ميكند.
امروزه مسأله جهاني شدن رسانه ها برخاسته از يك زيربناي فكري و نوين در انديشه و تفكري است كه در دهه 1990 در محافل علمي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي غرب به ويژه امريكا رواج يافت. جهاني شدن (Globalization) يك تحول اجتماعي است كه در آن قيد و بندهاي جغرافيايي، هنجارهاي اجتماعي و فرهنگي از ميان ميرود و روابط انساني، كيفيت بدون مرز و بدون زمان ميگيرد.
طرفداران اين نظريه ( به خصوص انديشه وران و هدايتگران امريكايي جريان جهاني سازي) براي دستيابي به اين هدف، از وسايل ارتباط جمعي مانند ماهواره، اينترنت و پستهاي الكترونيكي به عنوان ابزار مهم و اصلي سود جسته اند. بنا براين «جهاني شدن رسانه ها» و يا به تعبير ديگر «وسايل ارتباط جمعي فرامرزي» فرسايش هويت ملي و فرهنگي را در پي دارد.[72]
«پاستر»، يكي از نظريه پردازان پست مدرنيزم كوشيده است اثرات فناوريهاي جديد و رسانه ها را در پرتو آخرين نظريه هاي معتبر، نسبت به اجتماع و فرهنگ، موشكافانه بررسي كند. وي در اثر خود با عنوان «عصر دوم رسانه ها» در اين زمينه ميگويد: «آنچه در نوآوريهاي فني مربوط به عصر دوم رسانه ها؛يعني عصر اينترنت، پست الكترونيكي و ماهواره مهم است، دگرگوني گسترده فرهنگ، هويت فرهنگي و روش جديد ساخته شدن هويتهاست».
به ميزاني كه رسانه ها مسئوليت خود را در جهت حفظ هويت و ارائه مدلهاي هويتي به نوجوانان درك ميكنند، ميتوانند پيامدهاي منفي رسانه هاي مهاجم (كه هويت ملي و فرهنگي ما را نشانه گرفته و استراتژي بحران آفريني را در پيش گرفته اند) پيشگيري كنند.[73]
اگر به آرمان و انديشه امام راحل(ره) كه معتقد بود: «تلويزيون بايد يك دانشگاه باشد.» باور داشته باشيم، ميتوان دريافت كه رسانه ها نبايد اسير تئوري «رسانه-سرگرمي» شوند و كاركرد يك بعدي پيدا كنند. رسانه ها بايد هنجارها، ارزشها و ميراث فرهنگي جامعه را در قالب فيلم، داستان، مقاله،گزارش مستند و ... به نسل جوان معرفي كنند و از اين رهگذر درك آنها را از اينكه چه كسي هستند؟ سابقه تاريخي آنها چيست؟ موقعيت كنونيشان در جهان و منطقه چگونه است؟ ... افزايش داده ها و تأثيرات منفي ماهواره، اينترنت و ديگر رسانه هاي فرا مليتي را گوشزد كنند و اين امكان را فراهم سازند تا جوانان به هويت اصيل فرهنگي، تاريخي، سياسي و اجتماعي خويش پيبرند.
بنابراين بخش مهم هويت جوانان در درون جامعه شكل ميگيرد. چنانچه نهادهاي خانواده، مراكز آموزشي و محيط اجتماعي به وظيفه خود در قبال اعطاي شخصيت و هويت مناسب، نسبت به افراد تحت پوشش خود خوب عمل كنند، نتيجه اش خودباوري اجتماعي، خوداتكايي، خوديابي، آزادانديشي، اعتماد به نفس، استقلال خواهي، عدم وابستگي، عزت نفس، رشد و توسعه و فتح قله هاي كمال فردي و اجتماعي ميگردد؛ چنانكه بعد از پيروزي انقلاب شاهد برخي از موفقيتها بوده ايم. اما چنانچه جامعه به وظيفه خود در سامان دادن به يك هويت جمعي سالم به افراد خود نكوشد يا سستي كند، نتيجه اش وابستگي، بيهويتي، مقلد محض بودن، توسري خور بودن، مأيوس شدن، افسردگي، عدم رشد و توسعه، احساس حقارت در مقابل بيگانگان، عقب ماندگي، مصرفي بار آمدن و هزار مشكل اجتماعي ديگر خواهد بود كه هنوز نزديك به 30 سال كه از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ميگذرد، شاهد پيامدها و آثار مخرب باقيمانده از رژيم سابق هستيم. بازنگري باورهاي فرهنگي، زمينه تصحيح و پالايش و تعميق انديشه ها را در نسل جوان مهيا مينمايد.
جوانان در استفاده از رسانههاي نو پيشگام هستند و اين مزيت نسبي را دارند كه سريعتر ياد ميگيرند و فعالترند. آنها در استفاده از رسانهها از خود ابتكار و نوآوري نشان ميدهند. از طرفي رسانهها به عنوان يك پديده تكنولوژيك و اجتماعي و ارمغاني از جامعه جديد، اثرات ويژهاي روي جوانان دارند.. بخشي از اين تاثير به ذات و ويژگيهاي دوره جواني و گذار از دور نوجواني مربوط است. بخشي نيز مرتبط با ملاحظاتي است كه در سطح اقتصادي، سياسي، فرهنگي يا تركيب آنها از قبيل اقتصاد سياسي، اقتصاد فرهنگي و اقتصاد اخلاقي و كلا «مصرف» مطرح است. وجه ملموس آن به مصرف رسانههاي نو يا مصرف تكنولوژيك بر ميگردد. جوانها در مصرف رسانهها گاهي عطش، نياز يا وسواس دارند كه اين نياز هم سخت افزاري است و هم نرم افزاري. به همين علت، با مصرف انبوه و توليد انبوه سبك و مد و ميل به ايجاد نياز جديد و ميل به ترويج مد مواجهيم.
البته تاثيرات رسانهها را ميتوان از وجه سياسي ـ فرهنگي هم در نظر گرفت. استفاده از رسانهها گرچه استفاده فرهنگي است ولي در عين حال فرهنگ را بايد در متن قدرت و روابط سياسي جامعه هم ديد و به همين خاطر اهميت سياسي هم پيدا ميكند.
به هر حال، اهميت رسانهها از منظر اقتصادي، سياسي و فرهنگي محسوس است و گسترش آنها مجالي را براي تنوع و تكثر در ارزشها و هنجارها در اختيار افراد قرار ميدهد و تا حدي مكانيزمهاي كنترلي كه در عرصه عمومي ممكن است محدوديت ايجاد كند رخت برميبندد. از منظر اخلاق (اخلاق عمومي و اخلاق رسانهاي و اخلاق اجتماعي) هم ميتوان به رواج رسانهها نگاه كرد و تاثيرگذاري آنها را بر گروههاي جوان بررسي نمود. از اين منظر رسانه را ذاتا ابزاري خنثي نميدانند و معتقدند كه تكنولوژي در بطن خود ويژگيهايي دارد كه به كاربر خود انتقال ميدهد و به نظر ميرسد كه اكثر رسانههاي نو اين ظرفيت را در سطح بالا دارند و جوانان از اين پتانسيل بيشترين اثر را ميپذيرند.
منابع جامعه اطلاعاتي اثراتي بر كميت و كيفيت ارتباطات برجا ميگذارند. منظور از كميت، جنس و زمان و ميزان اطلاعات است و اساسا چنين حجمي از اطلاعات چه در شيوه مصرف و چه در شيوه مبادله و شيوه برقراري، ارتباط متناسب با خود را طلب ميكند. بنابراين جامعه اطلاعاتي معرف جامعهاي است كه در آن كميت و كيفيت ارتباطات و تعاملات كنشگران اجتماعي (با هم و با جامعه) دچار تغييرات اساسي ميشود كه اين امر هم به دليل برد رسانهها، هم سرعت انتقال پيام و هم به واسطه كيفيت ارتباط و تعامل كنشگر و مصرفكننده و كاربر با رسانه روي ميدهد. همه اينها شرايطي را ايجاد كردهاند كه پيش از اين ميسر نبود. اين شرايط سرعت تغييرات را تشديد ميكند و فرهنگ خاص خود را به همراه ميآورد و تغييرات متناسب با خود را در ساختار اجتماعي ايجاد ميكند، به نحوي كه ساختار قبلي را به ساختار سيالتر، ديناميكتر و پوياتر و فردگرايانهتري تبديل كرده است كه نوع نيازها و تمايل و ارتباط كاربران و مشخصا جوانها را با خود تغيير ميدهد. جواني كه با رسانههاي نو و پيامهاي متعدد و شبكههاي وب جهاني سروكار دارد، ناگزير است شيوه خود را در برخورد و مواجهه با آن اطلاعات تغيير دهد.
جامعهشناسان معتقدند كه در اين شرايط يادگيري فرد، موزاييكي ميشود. يعني به جاي اينكه جوان از اطلاعات در عمق آن استفاده كند ناچار است از اين بايتها و سايتها و تكستها داشته باشد و ياد بگيرد كه آنها را موازي با هم ببيند و به صورت موردي و بر حسب نياز به آنها رجوع كند. اين چيزي است كه «يادگيري موزاييكي» نام دارد. به اين ترتيب جوان اطلاعات را سريع و سيال ميگيرد و سريع و سيال پردازش ميكند و به اقتضاي موقعيت به استفاده از آن ميپردازد.
اين فناوريها جوانان را در معرض تجربياتي قرار ميدهند كه همه به صورت واقعي به آن دسترسي ندارند و دسترسي و تجربه كردن آن مستلزم شرايط و موقعيتهايي است كه يا زمان مستقل و يا موقعيتهاي ويژهاي را طلب ميكند.
رسانههاي نوين بلوغ اجتماعي و تغيير ذاتي در نگرش كاربران جوان به اجتماع را موجب شدهاند. استفاده از اين تكنولوژيها ذاتا مستلزم مهارتها و تواناييهايي است كه بواسطه انعطافپذيري و نياز به سرعت يادگيري، براي جوانها بيشتر ميسر است. به همين دليل، جوانها گاهي خود عامدانه از اين فرصتها استفاده ميكنند و گرايش به تقويت اين مهارتها را در خود ايجاد ميكنند تا مرزبندي با دنياي بزرگسالان را بارزتر كنند و بيشتر دامن بزنند. البته گاهي بزرگترها نيز به يادگيري مهارتهاي استفاده از تكنولوژيها روي ميآورند تا هم از لذات و امتيازات اين تكنولوژيها ( مثل آموزش، يادگيري، سرگرمي و ...) بهرهمند شوند و هم شكاف و فاصله آنها براي ارتباط و گفتگو با نسل جوان بيش از اين نشود. در چنين فضايي جوانان فاصله خود با بزرگسالان را همچنان حفظ ميكنند و حتيالمقدور به آن دامن ميزنند كه نتيجه آن، تسريع فرايند بلوغ است. بويژه در عرصههايي كه ممكن است از آن استفادههاي منحرفانه و ناپسند استنباط شود يا تجاربي كه در عرصه واقعي يا نياز به صرف زماني دارد كه جوان به آن برسد يا شرايط ويژهاي را طلب ميكند.
مثلا تجربههاي پورنوگرافي در رسانهها و فضاهاي مجازي، رسيدن به بزرگسالي را تسريع ميكند. اين فرايند، داشتن تجربه جنسي را به عنوان شرطي براي بزرگسالي، كمرنگ ميكند.
بر اساس نظر كارشناسان تاثير رسانهها در كاهش زمان رسيدن به سن بلوغ و جواني، احتمالا باعث ميشود كه جوانان سريعتر نقش بزرگسالي را بازي كنند و وارد جامعه شوند. اين امر در جامعهاي كه پذيرش چنين چيزي را ندارد و به اندازه جوان با رسانهها در ارتباط نيست تبعاتي مطلوبي را به همراه ندارد.
رسانهها عملا فرايند كسب هويت مستقل را براي جوانان تسريع ميكنند و فرصتهايي را براي تامل و بازانديشي در خود، اطرافيان و اجتماع فراهم ميكنند و ميل جوان را به استقلال (به عنوان يكي از نشانههاي بزرگسالي) تشديد ميكنند. اين موضوع ممكن است به لحاظ هنجاري متعارف و پسنديده و مقبول جلوه كند يا در شرايطي به عرصههاي ممنوع و غيرمجاز هم كشيده شود. فضاي مجازي و مجاورت با رسانهها ميتوانند آن فرآيند گذار سالم به دنياي بزرگسالي را به انحراف بكشانند. بخصوص اين موضوع در استفادههاي پورنوگرافيك از فضاي مجازي بسيار حساس است.
البته رسانهها براي جوانان قطعا وجوه مثبتي هم دارند. بازانديشي و تامل، كاركرد مثبتي است كه ميتوان از رسانه طلب كرد. همينطور مواردي مانند كسب مهارت، كسب تجارب تازه براي آموزش، يادگيري و... از كاركردهاي مثبت ديگر رسانهاند. ميتوان قدرتبخشي را هم از رسانهها طلب كرد. بخصوص براي گروههايي كه مشاركتشان در موقعيتهاي دنياي واقعي براي يادگيري و تعامل و ارتباط مشكل است و در عالم واقعي از فرصتهاي محدودتري برخوردار هستند و از نابرابري بيشتر متنفر ميشوند، رسانه ميتواند فضاي برابر را ايجاد كند. اينها همه دو روي يك سكهاند، يك روي سكه استفاده مثبت از تكنولوژي ارتباطي است و روي ديگر استفاده منفي از آن.
تحقيقات و بررسي ها در فضاي مجازي چترومها نشان مي دهد كه اگرچه هنوز استفاده غالب از اين امكان، از نوع سرگرميها و سرگرميهاي مبتذل و غيرمقبول و گفتگوهاي پيش پا افتاده است و ممكن است به حريم حيثيتي افراد لطمه بزند، اما ميتوان از آن انتظار پيامدها و كاركردهاي مفيد را در يك دوره گذار داشت. مثلا از نگاه ارتباطي ميتوان انتظار داشت كه با استفاده از چترومها شيوه گفتمان صحيح، پيدا كردن افراد همسليقه و همفكر براي تاثيرگذاري مثبت بر يكديگر و تبادل نظر و ارتباط سالم بيشتر فراهم شود. اين امكان در حال حاضر عملا به يك تريبون و مجالي تبديل شده كه ضعف ارتباطات افراد در حوزه عمومي را جبران ميكند. از مطالعات پراكنده نيز استنباط ميشود كه هنوز روابط دنياي مجازي امتدادي است از آنچه در دنياي واقعي ميگذرد و هنوز مثلا مزيت جنسيتي در دنياي مجازي هم خودش را نشان ميدهد، زيرا انتخابگري و استفاده ابزاري، بيشتر در اختيار پسران جوان است كه همه اين امتيازات را در دنياي واقعي هم بهرهمند هستند.
همچنين نقش رسانه ها در تربيت جوانان بسيار پررنگ مي تواند باشد. امروزه انسان در زندگي اجتماعي و در برخورد با غير خود، نياز شديدي به ارتباط دارد و تنها از اين طريق است كه نيازهاي فردي و اجتماعي خود نظير نياز به احساس امنيت و ميل به رشد را برآورده مي كند. بشر از همان آغاز براي برقراري ارتباط و رساندن پيام خود به ديگران، شيوه هاي گوناگوني را به كار برده است؛ از اشارات، كلمات و اشاره هاي رمزي اوليه گرفته، تا استفاده از پيشرفته ترين و در عين حال پيچيده ترين وسايل ارتباطي مدرن امروزي.
رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي كه در طول تاريخ داراي سرعت بسيار كند و ناچيزي بوده اند، در عصر حاضر تحول چشمگيري يافته اند.
پيدايش فن سينما در ابتداي قرن بيستم، ظهور رسانه هاي بي سيم نظير راديو و سپس تلويزيون، توليد و انتشار نوارهاي ويدئويي و راهيابي آن به خانه ها در دهه هاي آخر قرن گذشته و از همه مهمتر همگاني شدن و امكان دسترسي آسان همگان بدانها و هم اكنون پديده شگفت انگيز ماهواره و شبكه هاي اينترنت، از مظاهر تحول اين صنعت، در عصر حاضر بوده است، كه انسان تمام آنها را براي رسيدن به مقاصد مختلفي نظير اطلاع رساني، تعليم و تربيت، انديشه پروري (فرهنگسازي) هدايت و راهنمايي، افزايش آگاهي هاي اجتماعي و... به كار گرفته و مي گيرد. البته در همه اين اهداف نيز هدفهاي تربيتي نهفته است. چگونگي پذيرش و استقبال مردم و نيز تحت تأثير واقع شدن هر كدام از آنها از اين ابزار و وسايل متفاوت است؛ زيرا استقبال مردم، متأثر از عوامل گوناگوني، نظير، اندوخته ها و يافته هاي فرد، ديدگاهها، اعتقادات و ارزشها و... است.
هر اندازه كه رسانه ها به بهترين شكل به كار گرفته شده، منافع و فوايد آن در زمينه كمك به رشد صحيح و سالم افراد و نيز سازگاري او با جامعه و تحول و پيشرفت صحيح آن جامعه به سوي كمال مطلوب، بيشتر بوده است.
نظر به اين كه از طرفي حوزه هاي معرفتي و علمي بسيار وسيع بوده و داراي سرعت چشم گيري از پيشرفت در زمينه هاي مختلف مي باشد و به كارگيري صرف روشهاي تقليدي و نقل و انتقال معارف توسط نظام رسمي تعليم و تربيت، مؤثر نبوده و بر تمام ابعاد و جوانب امر پوشش كافي ندارد و از طرف ديگر، استفاده و بهره بردن از دستگاههاي اطلاع رساني و رسانه هاي گروهي آسان است و داراي توان بالا و امكانات وسيعي در جهت انتشار بين گروههاي مختلف مردم مي باشد، بنابراين كمك گرفتن از دستگاههاي اطلاع رساني و رسانه ها براي استحكام بخشيدن به فرايند تعليم و تربيت و تعميق آن در زمينه هاي مختلف و حوزه هاي علمي، فني و ادبي در خارج از مدرسه بيش از پيش ضروري است.
پيامهايي كه توسط رسانه ها رد و بدل مي شود در ابعاد مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، و فرهنگي و... است. مخاطبان اين پيامها افراد و گروههايي در سطوح مختلف فرهنگي، اقتصادي، و اجتماعي اند كه گاه در مسافتهاي طولاني و دور از هم در سراسر جهان پراكنده اند.
از جمله وظايف رسانه ها عبارت است از ياددهي و يادگيري، انديشه پروري، هدايت و راهنمايي، افزايش آگاهي هاي اجتماعي و رشد اجتماعي در ابعاد مختلف. تمام سعي و تلاش رسانه هاي جمعي، رسيدن به اهداف و مقاصدي است كه در عين حال، هر كدام به نحوي داراي رنگ و صبغه تربيتي اند؛ زيرا اين رسانه ها در اموري نظير رشد شخصيت افراد در ابعاد مختلف، ايجاد ارتباط بين افراد و جامعه، كمك به افراد در فرايند سازگاري با جهان متغير پيرامون و... دخالت دارند.
تحقيقات جديد نشانگر اين امر است كه تمام افراد - چه كوچك و چه بزرگ - در برابر محصولات توليدي رسانه ها منفعل و متأثر محض نيستند؛ بلكه اين محصولات پس از دريافت توسط مخاطبان عاقل و براساس اندوخته هاي ذهني به يك فهم و درك و معرفت تبديل مي شود. بنابراين انسان به كمك اعتقادات، گرايشها، ارزشها و ديدگاههاي خاصي كه دارد، اين محصولات رسانه اي را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار مي دهد و در نهايت به يك فهم جديد عقلاني كه جهت دهنده يك رفتار از او مي باشد، مي رسد. اما از آنجا كه به هر حال، رسانه هاي جمعي بر مخاطبان بخصوص كودكان، نوجوانان و جوانان تأثيرات غيرقابل انكاري دارد، هميشه با تأثيرات سوء نيز همراه مي باشد و بيم آن مي رود كه اثرات سوء آن در بيشتر موارد غلبه پيدا كند؛ مثلاً:
1. استفاده از اين ابزار در جهت جايگزيني افكار و ارزشهاي انحرافي، زمينه ساز انحرافهاي اعتقادي، اخلاقي و اجتماعي است.
2. اعتماد بر اخبار و نيز تحليل و تفسيرهاي رسانه ها، قدرت نقد و تحليل و بررسي و تحقيق را از افراد ميگيرد.
3. زياده روي در نقل اخبار و بيان حوادث و... به افسردگي روحي و ناراحتيها و حساسيتهاي عصبي منجر مي شود.
بنابراين، تأثيرگذاري رسانه ها بر افراد غيرقابل انكار و اجتناب ناپذير است. از طرف ديگر، روشهاي تقليدي تدريس در مدارس كه انتقال دانش و معلومات و پس گرفتن آن در ايام امتحانات مي باشد، به تنهايي براي تغييرات و تحولات مورد نظر اجتماع كافي نيست.
علاوه بر اين، دستيابي جهانيان به تمام جهان توسط رسانه هاي گروهي و تبديل تمام جهان به يك دهكده جهاني، مسؤوليت سازمانها و مؤسسه هاي آموزشي و تربيتي و دولتها را بيش از گذشته كرده است؛ زيرا اين مراكز و مؤسسه ها نقش بسيار مهمي در امر تشكيل و سازندگي شخصيت انساني افراد و تحقق رسالت مدرسه و اهداف آن دارند.
امروزه ديگر براي همه دست اندركاران اين امر ثابت شده است كه رسانه هاي جمعي علاوه بر آن كه ابزاري براي سرگرمي و تفريح مردم اند، ابزاري براي آموزش و پرورش، فكر و انديشه و تحول و تكامل جامعه بوده و از اين جهت بسيار حايز اهميت اند. به همين سبب مي توانند نقش مهمي در تعليم و تربيت انديشه نسل حاضر بخصوص نسل جوان ايفا كنند و به خاطر همين نقش مهمي كه ايفا مي كنند، امروزه اين ابزار و وسايل همچون راديو و تلويزيون، از لوازم ضروري زندگي اجتماعي شده است.
اين لوازم زندگي، مردم را، با رويدادهايي پيوند مي دهند كه در زندگي روزانه اهميت دارند. رسانه ها براي مردم ميداني را فراهم مي كنند كه آنان بتوانند در آن افكارشان را در زمينه مسائلي كه بر زندگي روزانه شان تأثير مي گذارد مبادله كنند و سبب مي شوند تا مردم درك عميقتري از خودشان، محيط شان و نهادهايشان پيدا كنند. رسانه ها تعليم دهندگاني اند كه ادعاي معلمي ندارند.
راديو ديگر از مخاطبان خود انتظار ندارد كه دو زانو و مؤدب در مقابلش زانو زده، به او نگاه كنند تا مطلبي را فراگيرند؛ بلكه در تمام شبانه روز و در هر مكاني و براي همه اقشار بخصوص نوجوانان و جوانان مطالب بسيار متنوع و جذاب ارايه مي دهد.
تلويزيون، اين جعبه جادويي قرن بيستم، از جهت جذابيتهاي ظاهري و سرگرم كردن تماشاچيان، گوي سبقت را از ديگر رسانه ها ربوده است، به حد{ي كه كمتر بيننده اي از ميان برنامه هاي تلويزيون يكي را انتخاب مي كند، بلكه اين تلويزيون است كه برنامه هاي جذاب خود را بر بينندگان تحميل مي نمايد.
جمع شدن عناصر صوتي و تصويري و نيز حركتي در تلويزيون، اين وسيله را در نظر آنها داراي جذابيت دو چندان كرده است و خود انگيزه نيرومندي است تا كودكان و نوجوانان وقت زيادي را صرف نشستن پاي آن كنند.
روزنامه ها مجلات و حتي كتابها، با چاپ مطالب بسيار متنوع و رنگ آميزيهاي جذاب و داستانهاي شگفت انگيز مخاطبان را به خود جذب مي كنند. اما به راستي با وجود رسانه هاي متعدد گروهي در سراسر جهان و باز بودن فضاي آن براي جوانان و نوجوانان، چه بر سر آنها خواهد آمد؟ آيا حقيقتاً اين رسانه ها تربيت صحيح و مطلوبي را براي آنها به ارمغان خواهند آورد؟ برنامه هاي توليدي اين دستگاهها در جهت چه اهداف و مقاصدي هدفگيري شده اند؟
آيا تا به حال براي ريشه كن كردن و يا حداقل تقليل آثار سوء آن تدابيري انديشه شده است؟ آيا در حقيقت اين مدارس موازي كه بسيار گسترده تر از مدارس رسمي اند، داراي متولي و سرپرستي هستند؟ نقش پدر و مادر در برخورد فيزيكي و يا زمينه سازي براي هر چه بهتر استفاده كردن نوجوانان و جوانان از رسانه ها چيست؟ آنها چه وظايفي دارند؟
از طرفي تربيت، كم كردن فاصله بين توان بالقوه و بالفعل انسان و حركت دادن متربي از مبدأ نقص به منتهاي كمال است؛ تربيت باغباني وجود انسان و بستر آفريني رويش و جوانه هاي وجود انسان است. بنابراين تربيت چيزي نيست كه ما آن را انجام دهيم، بلكه چيزي است كه ما انسانها براي آن، بستر فراهم مي كنيم؛ فراهم كردن بستر تربيت يعني زدودن آفتهاي تربيت، نفي علاقه ها و هموار كردن عوامل تربيت. «قولوا لا }ِلهَ }ِلا ا... تفلحوا» اساسي ترين منشور و اصول تربيت است. رسيدن به فلاح، با توجه به گفتن اين كه خدايي جز «ا...» نيست، يعني به اوج كمال شخصيت رسيدن؛ همان طور كه مي دانيد، فلاح از «فلح» به معني «جوانه زد»، «شكوفا شد» مي آيد و اوج شكوفايي وجود انسان، غايت تربيت است و هدف اصلي از بعثت اوليا و انبياي الهي، تربيت بشر است.
تربيت، اولين و آخرين حرف را در دنياي حاضر مي زند و در آينده نيز چنين خواهد بود؛ به ويژه تربيت تفكر خلاق يعني مسلح شدن به پرورش مغزهاي خلاق و نوآوري كه بتواند سرنخِ علوم و فنون برتر را به دست بگيرد؛ به گونه اي كه مسلح بودن به انديشه هاي تربيت تفكر خلاق، در رأس برنامه هاي استكباري دنياست، يعني آنها مي خواهند انسانهاي خلاق را در هر جاي دنيا كه باشند، حتي با برگزاري المپيادها در جهان سوم، بشناسند و آنها را تربيت كنند تا صاحبان مغزهاي خلاق، مولد تكنولوژيهاي برتر و صنايع نوين شوند و اين يك نوع تربيت است.
رسانه و كودك
وسايل ارتباط جمعي مهمترين شاخصه جامعه مدرن به شمار ميآيد و شامل راديو، تلويزيون، نشريات و... ميباشد. در اين ميان نقش رسانههاي تصويري به خصوص تلويزيون نسبت به ساير رسانهها برجستهتر است و در مقايسه با ديگر رسانهها از مطلوبيت بيشتري برخوردار است، اين امر به خصوص، بيشتر آنجا تحقق مييابد كه كودكان به عنوان متقاضيان جدي برنامههاي تلويزيون مطرح باشند. البته رسانههاي نوشتاري هم در اطلاعرساني و رشد استعداد كودكان مؤثر و مفيد ميباشند. يكي از مهمترين كاركرد رسانهها، كمك به روند فرهنگپذيري است. فرهنگپذيري، عبارت است از، جريان انتقال انديشهها، هنجارها، باورها، معيارها و نمونههاي رفتاري موجود در فرهنگ جامعه به افراد آن. نهاد خانواده و سپس نهاد تعليم و تربيت، اولين مراكز انتقال مفاهيم فرهنگي به كودكان ميباشند. با توجه به اهميت و نقش رسانهها، روانشناسان هر يك از جنبهاي مختلف، محتواي رسانهها را مورد مطالعه قرار دادهاند. با تأثيرهاي شناختي رسانهها، ميتوان گفت كه رسانه بر الگوهاي رفتاري افراد به شدت تأثير ميگذارد و در رابطه با سلامت رواني و اخلاقي فرد و سازگاري وي با جامعه اثرگذار است.
تبادل اطلاعات بدون محدوديت و قلمرو جغرافيايي و فرهنگ ملت، امروز به شدت اعمال ميشود و اين مسئله در رابطه با تربيت كودكان نگرانيهايي را پديد آورده است و محتواي توليدات رسانهها نيز سؤالهاي مهمي را بر ميانگيزد. پخش يك سلسله برنامههاي تلويزيوني ممكن است بزهكاري را در كودكان رشد بدهد، به جاي اينكه باعث شكوفائي و رشد استعدادهاي واقعي آنان شود، موانع گوناگون ديگري از قبيل تقليد رفتاري و نا به هنجاري را به وجود آورد.
پيمان جهاني مللمتحد در مورد حقوق كودك كه در سال 1989 منعقد شد در ماده 17 خود چهارچوب بينالمللي را در ارتباط با رسانههاي جمعي در نظر گرفته است. اين ماده به محافظت از كودك، در برابر اطلاعات و مطالب زيانآور براي سلامت (اخلاق) او سخن ميگويد. امروز از چهار گوشه جهان خواستار اتخاذ تدابيري بر مبناي همين اصل شدهاند. براي دستيابي به اهداف، جلب توجه جهاني به مسئله خشونت در رسانههاي تصويري و نقش آن در زندگي كودكان و نوجوانان، تشويق به مبارزه با خشونت و كمك به شكلگيري پايههاي بهتر براي تنظيم سياستهاي مربوط در زندگي سياسي و اجتماعي كودكان نقش اساسي دارد.
كودكان مانند بزرگان علاقه به مطالعه، ديدن و شنيدن دارند، تقديم برنامههاي جالب و مطابق با استعداد كودكان زمينهساز توسعه، به وسيله رسانههاي مربوط به كودكان است، تا آنان علاقمندي بيشتري پيدا كنند. كودكان به مشاهده تلويزيون علاقه زياد داشته و وقت زيادي را صرف برنامههاي تلويزيون ميكنند، پخش برنامههاي آموزشي زمينهساز رشد، آموزش و پرورش كودكان ميباشد. مشاهده، خواندن و دسترسي كودكان به رسانهها جزء حقوقشان ميباشد كه دولت بايد به آن توجه نموده و زمينههاي لازم را مساعد نمايد. چنانچه در ماده «17» پيمان مللمتحد در مورد حقوق كودك آمده است كه: كشورهاي عضو به كاركرد ارزشمند رسانههاي جمعي واقف هستند و تعهد ميكنند كه كودك به اطلاعات و مطالب منابع مختلف ملي و بينالمللي دسترسي داشته باشند، به خصوص آن دسته از منابع كه هدفشان ارتقاي سلامت اجتماعي، معنوي و اخلاقي كودك و صحت جسمي و رواني او باشد.
به اين ترتيب وظيفه دولت تضمين دسترسي كودكان به اطلاعات و ترويج ابعاد مثبتي مانند انتشار آن دست از اطلاعاتي است كه سبب ارتقاي درك و شناخت مقابل جمع، براي زن و مرد و دوستي ميان انسانها، گروههاي قومي، ملي و مذهبي، در مناطق مختلف ميشود.
توجه به اين نكته كه كودكان يك گروه كوچك اقليت و در حاشيه نيستند، ضروري است. حدود دو ميليارد كودك در جهان، حدود 13 فيصد در كشورهاي غنيتر و حدود 87 فيصد در كشورهاي در حال توسعه زندگي ميكنند. دسترسي كودكان به تلويزيون و ساير رسانههاي گروهي نيز از پراكندگي ناهمگن برخوردار است. اين ناهمگني كاملاً واضح و بسيار عميق است، رسوم و عنعنات تماشاكنندگان در هر نقطه از جهان فرق ميكند، در كشورهاي اسلامي، كودكان دوست دارند مطابق به فرهنگ حاكم در جامعه، خواست و نيازمندي خانواده، برنامههاي سازنده و آموزشي را تماشا كنند. در كشور ما از جمله برنامههايي كه به آن كمتر توجه صورت گرفته برنامههاي كودكان ميباشد، در حالي كه كودكان گروه بزرگ جمعيت ما را تشكيل داده، كه بايد به آن توجه نمود. پس بايد وضعيت كنوني رسانههاي كودك را خوب درك نمود و در جهت بهتر شدن آن بايد تلاش كرد.
يقيناً نبايد تمام صحنههايي را كه در برنامههاي تلويزيوني نمايش داده ميشوند، يكسان انگاشت و تمام كودكان را نيز يكي گرفت. نتيجه آن كه فراگيري اتخاذ رفتارها و گرايشهاي پرخاشجويان از تلويزيون بستگي به ماهيت نمايشها و شرايط فردي تماشاگر دارد. در تماشاي برنامهها، بزرگان به اين فكرند كه كودكان شايد برنامههاي تفريحي، سريالهاي خانوادگي و داستانهاي كوتاه را تماشا كنند، در حالي كه بسياري از كودكان به اخبار، مصاحبه و گفتگوهاي تلويزيوني علاقه دارند، كه روي همين دليل ما نتوانستهايم برنامه دلخواه آنان را در نظر گيريم، پس در تماشاي تلويزيون و خواندن ساير رسانهها بايد علاقه كودكان را در نظر گيريم.
رسانه و زنان
جايگاه زن در فرهنگها و جوامع مختلف از مهمترين بحثهاي امروز پس از سپري شدن روزگار سنت گرايي و سنت پرستي است. از ثمرات مدرنيته تغيير در نگاه به زن و نقش او در اجتماع انساني است كه در قالب جنبش فعالان حقوق زن يا فمينيسم بروز پيدا كرده است. نكتهاينجاست كه برخلاف تصور رايج در كشور ما ــ و نه در جهان ــ فمينيسم واژهاي كه معناي واحدي داشته باشد نيست. فمينيسم، مجموعه اصول و قواعدي ثابت و لايتغير نيست. فمينيسم مانيفستي مشخص با مواد و تبصرههاي دقيق در رابطه با حقوق زن نيست. بر اين اساس مخالفت يا موافقت با آن هر دو بدون شناخت درست آن ناشي از جهل است و سطحي نگري و عدم تعمق.
فمينيسم چيست؟ تنها زماني ميتوان بهاين پرسش پاسخ داد كه با نگاهي تاريخي و با در نظر گرفتن موجهاي اول، دوم و سوم فمينيسم و نيز رويكردهاي مختلف به آن در صدد پاسخگويي بهاين سوال برآييم نه فقط با در نظر گرفتن يكي از مكاتب فمينيستي و اطلاق آموزههاي آن به كليت جريان فمينيسم.
«فمينيستهاي متاثر از انديشه پست مدرن پيشنهاد ميكنند كه بايد انگارشهاي جهانشمول گرا را درون انديشه فمينيستي همچون هركجاي ديگر برملا ساخت... برداشتهاي كاملا يگانه از قدرت و سوژههاي قدرت در فمينيسم به طرز خطرناكي اقتدارگرايانه تلقي ميشود، چراكه آنها به سركوب يا حذف اين امكان مبادرت ميورزند كه ستم براي تمام زنان يكسان نيست و تمام زنان همسان نيستند. بـديـن قـرار، داعـيه فمينيستهاي پست مدرن اين است كه انگارشهاي جهانشمول گرا ممكن است بهطور كنايي به تكرار خود رويههاي ستمگرانهاي منجر شود كه فمينيسم اميد از ميان برداشتن آنها را دارد.» [74]
بنابراين شناخت زن، نيازها، مطالبات و حقوق او و به دنبال آن تصوير درستي از وي در رسانههاي عمومي از جمله صدا و سيما مستلزم اجتناب از دوگانگيهاي مطلق، برداشتهاي يكسويه و بايدها و نبايدهاي انحصارطلبانه سنتي و مدرن، هر دو است. اما آيا درست، رهيافتهاي پسامدرنيستهاست؟ نهاينچنين هم نيست.
با تأمل در انديشههاي مقام معظم رهبري ميتوان بطور قطع ادعا نمود كه مسأله زن و ضرورت پرداختن جدي و صحيح به جايگاه زنان از اهميت بالايي برخوردار است: «به نظر من، نقش زن هرچه برجسته شود، خيلي بهتر است. زنهاي ما مظلومند. من راجع به زن حرفهاي زياد و بحثهاي فراواني دارم. مسألهي زن واقعاً مسألهي مهمّي است. يك عدّه توجّه نميكنند و بهعنوان يك مسألهي نمايشي كه حالا مد روز است، حرف ميزنند. خوب؛ گرايشهاي فمينيستي و گرايش خاص غربيِ در مورد زن هم كه بهجاي خود محفوظ است؛ اما اصل نقش زن در خانواده، در اجتماع؛ ارزش و اهميت زن و اموري از اين قبيل، چيزهايي است كه ما حقيقتاً به آنها كم پرداختهايم و از اين كم پرداختن خسارت هم ميبينيم. خودِ اين يك مسأله است.»[75]
بعد از آنكه به اهميت پرداختن به مسأله زنان پي برديم؛ بايد بررسي نماييم كه ضرورت پرداختن به اين مسأله در رسانه و كيفيت بازنمايي و ترويج الگوي زن مسلمان در يك رسانه ديني و انقلابي چگونه بايد باشد. آيا ميتوان از جاذبههاي عمومي زن در رسانه بهره برد؟
آنچه مسلم است در رسانههاي غربي و همگام با آنان در صدا و سيماي ايران در قبل از انقلاب تصوير مناسب و مطلوبي از نقش و جايگاه زن براي مخاطبان ارائه نميگرديده است. در نظر مقام معظم رهبري در اين رسانهها هم منزلت و ارزش حجاب از ميان رفته و هم جايگاه حقيقي وجود زن در عالم مورد غفلت و تحقير قرار ميگرفته است: «در مورد مسألهي زن نيز دو عيب اساسي در برنامههاي گذشتهي صدا و سيما وجود داشت: يكي اينكه ارزش حجاب از بين رفته بود. از اين بزرگتر، آن بود كه نقشهاي پست كننده به زن داده ميشد. در عيب اول، يك ارزش زير سؤال ميرفته و پايمال ميشده كه آن، ارزش حجاب بوده است؛ اما در عيب دوم، گاهي همهي ارزشهاي بشري كه براي زن مورد نظر ميباشد، زير سؤال ميرفته است. چنانچه داستان عاشقانهيي نقل ميشده، داستاني بوده است كه زن در آنجا بالاخره همان نقش صهيونيستپسند و استكبارپسند خودش را دارا بوده است و غالباً و قاعدتاً در چهرهي يك مادر، يك همسر خوب و يك انسان كارآمد ارايه نميشده است. بايد اين دو عيب برداشته شود.» [76]
همانطور كه ملاحظه ميشود، ايشان بر حفظ ارزش و جايگاه حقيقي زنان تأكيد داشته و ضرورت اصلاح عملكرد اشتباه رسانههاي قبل از انقلاب را مطالبه مينمايند.
ايشان هم چنين بر ضرورت بازنمايي چهرهاي مناسب از زن مسلمان در رسانه ديني تأكيد ويژهاي دارند: ما بايد زن را، هم باحجاب نشان بدهيم، هم سرشار از ارزشهايي كه اسلام و انقلاب براي او در نظر گرفته است؛ يعني نجابت و عفت زن. مهمترين مسأله، آن گوهر عفت زن، آن عضو اصلي و ركن اساسي خانواده بودن، آن عضو اصلي و ركن اساسي فعاليتهاي جامعه بودن، آن تأثير زن در رشد جامعه و رشد مردان، آن تأثير زن در واقعيتهاي گذشتهي ما – از قبيل انقلاب و جنگ و غيره – است. [77]
با توجه به اين مطلب ميتوان نتيجه گرفت كه مقام معظم رهبري نه تنها با نشان دادن زن در رسانه مخالف نيستند، بلكه بر بازنمايي چهرهاي مناسب از زن مسلمان در يك رسانه ديني و انقلابي تأكيد دارند. اما اين بازنمايي بايد در جهت اظهار و حفظ ارزشهاي حقيقي و معنوي وجود زن باشد و از جاذبهها و فضائل عمومي زن مانند حجاب، نجابت، عفت و همچنين نقش مؤثر زن در جامعه و محيط پيرامون بايد براي اين منظور استفاده كرد.
به نظر ميرسد تأكيد مقام معظم رهبري بر اظهار و بازنمايي فضائل و ارزشهاي زن در رسانه، ناشي از يك مسأله اساسي و مهم است. كه آن مسأله چيزي نيست جز ضرورت الگودهي و الگوسازي از زن مسلمان در يك رسانه ديني و انقلابي براي جامعه و جهان در اين عصر ارتباطات و انبوه رسانههاي عمومي و جمعي. كه اين الگودهي و معرفي اسوه و نمونه همواره از اهداف دين و انبياء و اولياء الهي بوده و در قرآن كريم نيز با معرفي برخي از زنان موفق تاريخ، مورد اشاره قرار گرفته است.
رسانه و ورزش
رسانههاي جمعي امروزه به منبع غالب شكلگيري واقعيتهاي اجتماعي در جوامع تبديل شدهاند و اين ادعا كه دنياي ما در محاصره واقعيتهاي رسانهاي قرار دارد، بيشك ادعايي گزاف نيست.
رسانهها مسوول بخش اعظمي از مشاهدات و تجربههايي هستند كه ما از طريق آنها درك خود را نسبت به جهان پيرامون و نحوه عملكرد آن سامان ميبخشيم.
درواقع، بخش عمدهاي از نگرش ما به دنيا، ريشه در پيامهاي رسانهاي دارد كه از پيش ساخته شدهاند. آنها به لحاظ دارا بودن دامنه نفوذ وسيع، اثر مستقيمي بر ارزشها و هنجارهاي جامعه دارند وهمچنين در تغيير آگاهيها و نگرشهاي جامعه نقش بسزايي ايفا ميكنند. صرفنظر از اين اثرگذاري غيرملموس، رسانههاي جمعي يكي از منابع قدرت در جوامع نيز محسوب ميشوند؛ يعني ابزاري براي مديريت و استفاده از ظرفيت بالقوه جامعه براي حركت به سوي رشد و پيشرفت.
از اينرو ميتوان از ظرفيت رسانهها در جهت اشاعه و سوق دادن هرچه بيشتر مردم به سمت ورزش استفاده كرد حال آن كه رسانهها نيز از جذابيت و هيجان ورزش براي جلب مخاطب سود ميبرند. در حقيقت ميتوان گفت رابطه متقابلي بين رسانهها و ورزش وجود دارد كه داراي جنبههاي مثبت و منفي است.
ورزش در جلب مخاطب به رسانهها كمك قابل توجهي ميكند، اما اين كه رسانهها نيز به همان اندازه در جهت اشاعه ورزش درست و ترويج فرهنگ ورزش فعاليت ميكنند يا نه، جاي ترديد وجود دارد. ماديگرايي رسانهها موجب ميشود تا به منظور جذب مخاطبان بيشتر به دنبال ورزشهاي قهرماني و رقابتي باشند تا ورزشهاي همگاني.
ورزش همگاني با هدف افزايش مشاركت تمام گروههاي اجتماعي و فراهم كردن تكثرگرايي ورزشي، تقويت ورزش قهرماني، ورزش رقابتي، تفريحات سالم و ورزش تفريحي پايهگذاري شد، اما متاسفانه اين دو (همگاني و قهرماني) خيلي زود در مقابل يكديگر قرار گرفتند.
بهترين گزينه، توجه برابر به هر دو بخش قهرماني و همگاني باشد. به هر حال رسانهها بايد خود را با چنين روندي سازگار كنند و در جهت نيازهاي عمومي گامبردارند و نبايد نيازهاي واقعي مردم از ورزش در هياهوي تبليغات رسانهها به فراموشي سپرده شود.
سياستگذاران، مديران، برنامهسازان، نويسندگان و تهيهكنندگان رسانهها بايد به اين نكته مهم توجه داشته باشند كه پرداختن به ورزش همگاني نهتنها يكي از رسالتهاي اجتماعي ـ فرهنگي رسانهها محسوب ميشود، بلكه پشتوانه محكمي براي همگاني كردن و بسط و توسعه ورزش قهرماني كشور نيز قلمداد ميشود و توجه بيش از حد به جنبه تجاري ورزش در بلندمدت ممكن است رسانهها را دچار بحران كند.
به هر حال كاركردهاي چندگانه سلامت، بهداشتي و رواني ورزش همگاني از يكسو و نيز دامنه شمول آن كه بخش گستردهتري از عموم مردم را در برميگيرد، توجه بيشتري از سوي سياستگذاران و دستاندركاران رسانهها طلب ميكند.
دنياي امروزي يعني دنياي ارتباطات و رسانه؛ دنيايي كه در آن فرماندهي مغزت در دست قدرتي به نام رسانه است. در جامعه مدرن و الكترونيكي، رسانه است كه براي تو تصميم ميگيرد چگونه فكر كني، چگونه رفتار كني، چگونه حرف بزني و حتي چگونه زندگي كني.
اين نفوذ را در هرجايي ميتواني ببيني و احساس كني. شايد ورزش يكي از ملموسترين مثالهايي باشد كه بتوان در اين زمينه مطرح كرد. تا به حال با خود فكر نكردهايد كه چرا ورزش غالب فوتبال است؟ يا اينكه چرا بايد از بين تيمهاي مختلف ورزشي فقط حرف از چند تيم باشد و مسابقات آنها مورد توجه بيشتري باشد؟ شده است فكر كنيد اگر رسانههايي چون مطبوعات، راديو، تلويزيون و اينترنت نبودند، ذائقه ورزشي شما چگونه بود و به چه ورزشي بيشتر علاقه داشتيد؟
ورزش به عنوان بازتاب نظام اجتماعي هميشه پيوند عجيبي با رسانه خورده است. شايد بتوان گفت كه رسانه و ورزش 2 يار جدانشدني هستند. دكتر سيدمهدي آقاپور، استاديار دانشگاه تهران و رئيس انجمن جامعهشناسي ورزش ايران، رسانه امروزي را به عنوان يك عامل و نه يك ابزار تعريف ميكند. به عبارت دقيقتر، وي معتقد است رسانه امروزي بيشتر از اينكه در خدمت ورزش باشد به تعيين كننده شاخصهاي ورزشي و نوع ورزش مطرح جامعه تبديل شده است.
به گفته وي، براساس نظريه رايزمن انسان و جامعه امروزي يك انسان و جامعه «ديگر راهبر» است كه منظور از ديگري همان رسانه است به گونهايكه حتي رسانهها بر چگونگي رقابتها و نوع اجراي مهارتهاي حركتي ورزشكاران هم تاثير ميگذارند و اين كار هم با تغيير ذائقه مربيان و ورزشكاران و تماشاگران انجام ميشود. وي درباره ارتباط رسانه و ورزش گفت ورزش در رسانه جايگاه مهمي دارد. در جامعه ما تقريبا يك سوم برنامههاي تلويزيوني، ورزشي است و حدود 25 روزنامه ورزشي وجود دارد، پس توسعه ورزشي بدون همكاري رسانهاي مقدور نيست. رسانه به عنوان يك عامل مهم و همتراز با دستگاههاي اصلي متولي ورزش و تربيت بدني در جامعه، موظف است به برنامهها و راهبردهاي ورزشي مصوب در جمهوري اسلامي توجه كند و در انعكاس مسابقات و گزارشها و اخبار و رويدادهاي ورزشي به اولويتها كاملا توجه داشته باشد. مثلاً انعكاس دفاعيه و نتايج يك پاياننامه دكتراي ورزشي خيلي مهمتر از خبر يا گزارش يك مسابقه فوتبال است يا اينكه اولويت پرداختن به ورزشهاي مادر و پايه مثل شنا، دووميداني و ژيمناستيك از ورزشهاي تهاجمي و رقابتي مثل فوتبال، بسكتبال و ورزشهاي رزمي بسيار بيشتر است. علاوه براين، نقد و ارزيابي عملكردها، برنامهها، مديريتها و فرآيندهاي ورزشي با دعوت از استادان و كارشناسان خبره، به صورت نقادانه اما صميمانه و با رويكرد آسيبشناسي چالشها براي ارتقاي جريانات و سيستمهاي ورزشي از طريق رسانه بايد منعكس شود.
دكتر بهمني، استاد مركز تربيت معلم شهيد چمران و مديركل تربيت بدني آموزش و پرورش نيز رسانهها را به يك ماماي قابل تعبير ميكند كه خوب ميداند چه موجودي را ميخواهد خلق كند و رفتارها و واكنشهايش را رقم زند. وي همچنين رسانههاي امروزي را به نقشي كه در قديم پدرسالارها بهعهده داشتند، تشبيه ميكند و ميگويد: رسانه شما را مجبور ميسازد آن طور كه خودش دلش ميخواهد فكر كنيد.
وي توسعه ورزشي درونزا را با توسعه ورزشي برونزا در جامعه ايران مقايسه كرد و ضمن برشمردن ويژگيهاي هريك از آنها، از رسانههاي گروهي خواست كه توسعه درونزا را اصل قرار دهند و ورزش پايه و دانشآموزي را بيشتر مطرح سازند، زيرا علاوه بر تندرستي عمومي، ورزش قهرماني نيز در گرو رشد و توسعه ورزش دانشآموزي است.
دكتر حميد قاسمي نيز ورزش را به رسانه بسيار وابسته ميداند و ميگويد اين وابستگي باعث شده است امروزه هم رسانههاي ورزشي داشته باشيم و هم ورزشهاي رسانهاي.
اين عضو هيات علمي دانشگاه آزاداسلامي و معاون فرهنگي سازمان تربيت بدني همچنين معتقد است كه بسياري از رشتههاي ورزشي به خاطر برخوردار نبودن از ظرفيتهاي اقتصادي و اجتماعي توانايي تبديل شدن به يك ورزش رسانهاي را ندارند و اين درحالي است كه برخي ديگر مثل اسكواش چنين توانايي را دارند و با جذابتر كردن محيط ورزشي و بسياري عوامل بصري ديگر توانستهاند خود را به يك ورزش رسانهاي تبديل كنند.
وي همچنين معتقد است تمركز رسانههاي امروزي بيشتر روي جنبه مسابقات سراسري و حرفهاي است؛ در حاليكه افراد علمي سعي دارند دامنه اين تمركز را به سطوح ديگر ورزش يعني تربيت بدني و بازيهاي غريزي و بازيهاي بومي و محلي كه بسيار مورد غفلت واقع شدهاند، گسترش دهند.
شكي نيست كه رسانه هاي ورزشي به ويژه مطبوعات الگوهايي را در فرهنگ مدرن ايجاد مي كنند، كه آنها ادراكات مشترك اجتماعي را حجم مي بخشند. مطبوعات آگاهي عامه جامعه را واقعيت مي بخشند. مطبوعات قهرمان مي سازند. الگوها را در جامعه به عنوان مدل هاي اخلاقي و ورزشي مطرح مي كنند و گاه اين اسطوره ها را از شكل مفهوم فرهنگي به فهم عاميانه تبديل مي كنند. مثال زنده اين توجه به غلامرضا تختي برمي گردد. در دوره اي كه يكي دو تا نشريه ورزشي بيشتر نداشتيم، كيهان ورزشي از تختي الگويي ساخت غيرقابل دسترس، اما مردمي، او اسطوره اي از پهلواني و جوانمردي در جامعه بي قهرمان ما شد. نحوه شروع معرفي تختي تا ابعاد بخشيدن به شخصيت معمولي او با قلم نويسنده اين نشريه به شكل سحرآميزي در جامعه تسري پيدا كرد و ناگهان تختي به يك پهلوان اسطوره اي بدل گشت و تا به امروز پس از سي و هشت سال همچنان يك قهرمان بلامنازع باقي مانده است. كيهان ورزشي در آن زمان تختي را در تاريخ الگويي قابل فهم معرفي كرد و آن را در بين توده هاي مردم به شكل فرااجتماعي جا انداخت تا به تأثير رسانه ها در ورزش بيشتر پي ببريم. نقش رسانه هاي ورزشي ما را از طريق و مسير تيم يا كشوري كه تشويق مي كنيم، در فضا و زمان خاص آن قرار مي دهند. از اين طريق مي خواهيم به اهميت فرهنگي ورزش در جامعه نقب بزنيم و از طريق آن به نقش الگوها در رسانه ها و اجتماع برسيم.ورزش، در سال هاي اخير به نحو فزاينده اي نهادي شده است، چرا كه اكثر نظام هايي كه فعاليت هاي ورزشي را ايجاد كرده اند مشتركاً توسط دولت و سازمان هاي داوطلب اداره مي شوند. اين نظام كه منبع عظيمي از كاركنان ايثارگر داوطلب را در اختيار دارد، از نظر تعداد، احتمالاً بزرگترين جنبش مشاركتي است.بين ۱۵ تا ۷۰ درصد از جمعيت هر كشور به طور منظم در يكي از رشته هاي ورزشي فعاليت مي كنند. شمار افراد مشاركت كننده در اين امر در جهان بالغ برميليونها نفر است، برخي اين نيروهاي عظيم را، كه در انبوهي از باشگاهها و فدراسيون هاي ورزشي در سطوح محلي، منطقه اي، ملي و بين المللي گرد آمده اند، تكيه گاهي مي دانند براي دموكراسي در عمل و ارائه دهنده فرصتي به حساب مي آورند براي جوانان (كه بيش از همه در ورزش مشاركت دارند) تا معني كثرت گرايي دموكراتيك را دريابند. به رغم دستور صريح منشور بين المللي آموزش هاي جسمي و ورزشي، هنوز راهي دراز را بايد پيمود، تا دسترسي به ورزش در عمل تبديل به حق همگاني شود. نقشه توسعه نيافتگي در ورزش مگر در جزئياتي، با نقشه توسعه نيافتگي يكسان است در اينجا نقش رسانه ها براي ترويج ورزش، معرفي و انعكاس هاي رويدادها كه بتواند در نسل هاي امروز ايجاد انگيزه كند بسيار مهم است.آنها الگوسازي مي كنند، قهرمان مي سازند و نمونه هاي اجتماعي تحويل مي دهند. تماشاگران ورزشي يا خوانندگان روزنامه ها و مجلات ورزشي به دنبال يك نوع الگوبرداري براي پرورش شخصيت خود هستند. روانشناسي اجتماعي نشان مي دهد كه چگونه همسان سازي شخصي يا يك گروه به هنگامي كه فرد در تشخيص هويت خود گروه بزرگتري را مرجع قرار مي دهد به وقوع مي پيوندد، سپس اين ديگري تعميم يافته و هويت گروهي، هنجاري براي فعاليت اجتماعي مي گردد. در اينجا نقش رسانه ها بيشتر متجلي مي شود، چون آنها مي توانند همين نيازهاي شناختي يا عاطفي را به نوعي به سوي منطق يك مسابقه سوق دهند و تماشاگران را به نوعي با ستاره هاي خود همسان كنند و به شكل روشن تر همانندي كنند و در بخش هاي ديگر مي توان از طريق رسانه ها با ورزش بسترهاي تازه اي براي پرورش فرهنگ مطرح كرد. كوبرتن، بنيانگذار المپيك نوين از روزنامه نگاران و دستگاه هاي تبليغاتي خواست شرافت و اخلاقيات را در ورزش به عنوان سرآمد تمام فعاليت ها تبليغ كنند. او معتقد بود كه ورزش با اخلاقيات پيوستگي تنگاتنگي دارد. ورزش نيز چون مذهب اطمينان مي بخشد و تسلي مي دهد و قابليت هايي فرهنگي نوين را دارد. در ورزش سختي، تمرين، رياضت و خودسازي وجود دارد و جايي كه «رياضت باشد، ريا نيست» ورزش در تمام حكومت ها فرزند آنهاست. استفاده تبليغاتي از ورزش نيز تنها از طريق رسانه ها امكان پذير است. از تبليغات نژادپرستانه هيتلر در المپيك ۱۹۳۹ تا المپيك ۱۹۷۲ مونيخ و حتي ۱۹۸۰ مسكو و ۱۹۸۴ لس آنجلس، رسانه ها در انعكاس صادقانه و انعكاس عامدانه سياسي نقش داشته اند. اما شرافت و اخلاقيات ورزش در نقطه مركزي چنين حكومت هايي نيز متبلور گشته است.دونده آلماني هيتلر در المپيك برلن در مقابل قدرت و شجاعت جسي اوونس سياهپوست سر فرود آورد و با احترام او را قهرمان واقعي خواند، هرچند هيتلر از آن حركت رنجيد. مطبوعات اين حركت را به بهترين شكل و در قاموس يك رفتار انساني انعكاس دادند. لوتزلانگ قهرمان پرش طول آلمان در سخت ترين شرايط كه جسي اوونس با دو خطا احتمال حذف شدنش بود و براي پرش سوم خود را آماده مي كرد، دستش را روي شانه اوونس گذاشت و گفت: «من لوتز هستم. نگران نباشيد، شما به راحتي خواهيد پريد. كمي پايتان را عقب تر بگذاريد، براي شما كار راحتي است!» و اوونس ۰۶/۸ متر پريد و يك ركورد تازه براي المپيك بر جاي گذاشت و لوتز با ۸۷/۷ متر دوم شد. آلماني با چشمان روشن و پوست سفيد اولين نفري بود كه به اوونس تبريك گفت. يك نژاد آرين به يك سياهپوست تبريك گفت. فردا تمام تيترهاي روزنامه از اين حركت نوشتند و عكس هاي جسي اوونس و لوتز لانگ را در كنار يكديگر به چاپ رساندند. اين حركت مطبوعات كمك كرد تا ورزش به عنوان يك وسيله فراميهني در جهان جا بيفتد.
اگرچه هيتلر در اوج قدرت فاشيستي خود خشمگين باشد. با وجود تسلط كامل هيتلر بر رسانه ها، اما تمام مطبوعات از جوانمردي و بزرگ منشي لوتز لانگ نوشتند. اين مطلب سالها بعد از طريق رسانه ها به دانشگاه صلح در كاستاريكا فرستاده شد و توسط «تاپيووارس» رئيس فنلاندي آن در اين دانشگاه به يادگار گذاشته شد. اين مطلب يكي از بهترين مطالبي كه در صفحه اول اكثر روزنامه هاي سال ۱۹۳۶ به چاپ رسيد و از آنجا نقش ورزش در جامعه آن روز بيشتر شد.آنچه امروزه به عنوان يك رسالت اجتماعي بر دوش نويسندگان ورزشي ما گذاشته شده است، حفظ اصالت ها و نقش فرهنگ در نوشته ها و مقالات روزمره هفتگي ماست. از منظر اجتماعي به ورزش نگريستن و با صافي انساني به اتفاقات نگاه كردن است. مطبوعات و راديو و تلويزيون مي توانند در ورزش امروز جهان و ايران به عنوان يك عامل پيش برنده فرهنگي و ورزشي معرفي شوند.گريز از اخلاقيات و فرهنگ در ورزش و دست يازيدن به خبرها و اتفاقات بي ارزش جاري در سطح زيرين ورزش، نسل امروز ما را در همان كلاس و سطح معمول نگه خواهد داشت و يك ركود فرهنگي در جامعه ما ايجاد خواهد كرد.
[1] روانشناسي اجتماعي كاربردي. ترجمهٔ فرهاد ماهر. موسسه انتشارات ، ۱۳۷۶
[2] - فناوري و نظريه سه وجهي ، 1 كليفورد جي كريستيانز در: بازانديشي درباره رسانه، دين و فرهنگ، ،» رسانه . 1335 ، ص 22
[3] - همان، ص 29
[4] - همان، ص103
[5] - مجيد محمّدي، دين و ارتباطات، ص 205
[6] - باقر ساروخاني، جامعه شناسي وسايل ارتباط جمعي، ص 3
[7] كليفورد جي كريستيانز، «فناوري و نظريه سهوجهي رسانه»، در بازانديشي درباره رسانه، دين و فرهنگ، 1385، ص 92.
[8] همان، ص 95- 94
[9]- محمّد سليمي، فرهنگ، رسانه و فرايند سكولاريزاسيون،1386، ص 249
[10] - مجله پگاه حوزه ، شماره 31 ، ص 52
[11] - مجيد محمّدي، دين و ارتباطات، 1382، ص 205ـ228
[12] - همان ، ص 206
[13] - مجله پگاه حوزه، ش81-80، ص4
[14] - فصلنامه مطالعات ملي، سال پنجم، ويژه هويت، ص258
[15] - مجله حديث زندگي، ش11، ص25
[16] - مجله نگاه حوزه، ش81-80، ص36
[17] - تانكارد، جيمز و سورين، ورنر؛ نظريههاي ارتباطات، عليرضا دهقان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1386، چاپ سوم، ص450 و 451
[18] - دادگران، محمد؛ ص109
[19] - معتمدنژاد، كاظم؛ وسايل ارتباط جمعي، تهران، دانشگاه علامه طباطبايي، 1385، چاپ پنجم، جلد اول ص5
[20] - دادگران، محمد؛ ص126
[21] - ساروخاني، باقر؛ جامعه شناسي وسايل ارتباط جمعي ص87 و 88
[22] - آشنا، حسامالدين، مقاله مخاطبشناسي رسانه، نشريه پژوهش و سنجش، 1380، شماره26، ص19-20
[23] - كريمي، سعيد؛ رسانهها و راههاي تقويت مشاركت مردم در صحنههاي سياسي و اجتماعي، قم، بوستان كتاب، 1382، چاپ اول، ص122 و 124
[24] - همان، ص 170
[25] - مولانا، الگوي مطبوعات و رسانه هاي اسلامي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، ص 132
[26] - International principles of professional ethics in Journalism
[27] - اصول بينالملل اخلاق حرفهاي در روزنامهنگاري طي چندين نشست مشورتي در طول پنج سال با حضور تعددي از سازمانهاي روزنامهنگاري منطقهاي و بينالمللي در سال 1983م. تصويب شد.
[28] - مصباح يزدي، محمدتقي. (1381)، فلسفه اخلاق، (چاپ سپهر)، شركت چاپ و نشر بينالملل، ص 13
[29] - همان ، ص 18
[30] - جمعي از نويسندگان، (1386). اخلاق كاربردي، قم: پژوهشگاه علم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول، ص 374
[31] - معتمدنژاد، كاظم، (1375). اصول اخلاق حرفه روزنامه نگاري، فصلنامه رسانه، ش 66، ص 35
[32] - شهريباف، جعفر (1378). تاريخ اجتماعي ايران در قرن 13، ج 6، مؤسسه فرهنگي رسا، چاپ سوم، ص 277
[33] - هوسمن، كارل، (1375). حرمت حريم خصوصي در برابر حق مردم به آگاهي از رويدادها، ترجمة داوود حيدري، فصلنامه رسانه، سال هفتم، ش 3، ص146
[34] - شهريباف، جعفر (1378). تاريخ اجتماعي ايران در قرن 13، ج 6، ص 286
[35] - انصاري، باقر، (1386). حقوق حريم خصوصي، انتشارات سمت، چاپ اول، ص65
[36] - امام خميني (ره)، (1368). المكاسب المحرمه، المجلد االاول، چاپ سوم، قم: اسماعيليان، ص142
[37] - فرهنگي ، علي اكبر (1382). ارتباطات انساني : جلداول ، تهران : موسسه خدمات فرهنگي رسا،
[38] - بركو، ري ام وهمكاران (1998). ترجمه دكتر سيدمحمد اعرابي و داود ايزدي (1378). مديريت ارتباطات ، تهران : دفترپژوهشهاي فرهنگي
[39] - پورافكاري ، نصرت الله (1373). فرهنگ جامع روانشناسي وروانپزشكي. تهران : فرهنگ معاصر
[40] - گاتر ، جان تيلور(1382). تلويزيون وكودكان ، سياحت غرب ، سال اول ، شماره7
[41] - نيومن ، ديويد (1383). تلويزيون وخشونت. ترجمه ساراحبيبي. باشگاه انديشه
[42] - جوزف، اس. ناي، (2004)، قدرت نرم: ابزاري براي موفقيت در سياست جهاني، ترجمه سيد محسن روحاني ، انتشارات دانشگاه امام صادق.ص 12
[43] - ضياييپرور، حميد (1383)، جنگ نرم۲: ويژه جنگ رسانه اي، انتشارات مؤسسة فرهنگي مطالعات و تحقيقات بينالمللي ابرار معاصر تهران، ص 81
[44] - همان، ص 21
[45] - خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا)، 1387، كد خبر 310233
[46] - ضياييپرور، حميد (1383)، جنگ نرم۲: ويژه جنگ رسانه اي، انتشارات مؤسسة فرهنگي مطالعات و تحقيقات بينالمللي ابرار معاصر تهران، ص 303
[47] - فصل نامه پژوهش و سنجش، سال پانزدهم، شماره 53، بهار 1387 ؛ ص 74 و سايت گرداب ، 1388، 5 مهر
[48] - نائيني، محمدعلي، (1386) ماهوارهها و جنگ رواني، تهران، انتشارات دانشگاه امامحسين (ع)، ص 81 و 82
[49] - رفيع پور، فرامرز، آناتومي جامعه، تهران، ص 321
[50] - اسنو، نانسي، رسانه ها وتبليغات، ترجمه عباس كاردان، ص43
[51] - عبداللهيان، حميد، دين و رسانه، چاپ اول، ص 177
[52] - شيلر، هربرت، وسايل ارتباط جمعي و امپراتوري آمريكا، ترجمه احمد ميعابدين، ص 180
[53] - جوادي يگانه، محمد رضا، دين و رسانه، ص 177
[54] - عبداللهيان، حميد، دين و رسانه، چاپ اول، ص 115
[55] - بيريوكف، تلويزيون و دكترين هاي آن در غرب، ترجمه محمد حافظي ، ص 12
[56] - حقايق، بابك، دائره المعارف بزرگ زرين، ص 804
[57] - ابراهيمي خوسفي، منصور، عمليات رواني و فريب استراتژيك ص 415
[58] - شفيق، منير، اسلام رودروي انحطاط معاصر، ترجمه غلامحسين موسوي، ص 221
[59] - حسيني، حسين، مجموعه مقالات همايش جنگ رواني ، ص 208
[60] - همان ، ص 210
[61] - حسيني، حسين، مجموعه مقالات همايش جنگ رواني ، ص 212
[62] - شجاعي، سيد مظفر، ماهواره جنگ رواني وظيفه ما، ص 214
[63] - آذركمند، احسان، مستند خانه هاي نوين؛ دانشكده صدا و سيما، دقيقه 4
[64] - همان؛ دقيقه 1
[65] - همان ، دقيقه 10 تا 14
[66] - ستاري، جلال، هويت ملي و هويت فرهنگي، ص 83
[67] - عليرضا دهقان؛ نظريه هاي ارتباطات؛ ص 235
[68] - عليرضا دهقان؛ نظريه هاي ارتباطات؛ ص 240
[69] - جامعه وسياست(1377)- مايك راش - ترجمه: منوچهرجوري - انتشارات سمت (تهران)
[70] - ارتباطات سياسي، توسعه ومشاركت سياسي(1375) - پرويزعلوي - تهران - نشرعلوم نوين.
[71] - قدرت تلويزيون - ژان كازينو - ترجمه: علي اسدي - تهران - انتشارات سپهر. منبع:مركز تحقيقات و مطالعات رسانه اي
[72] - استراتژي رسانه هاي غربي در ايجاد بحران هويت، نشريه نصر، سال اول، شماره دوم،1381
[73] - پاستر، مارك«عصر دوم رسانه ها» ترجمه غلامحسين صالحيار، مؤسسه ايران،1378
[74] - چيستي فمينيسم، درآمدي بر نظريه فمينيستي، كريس بيسلي، ترجمه محمدرضا زمردي، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 1385. ص 130
[75] - ديدار با مديران صدا و سيما ۱۵/۱۱/۸۱
[76] - ديدار اعضاي شوراي سياستگذاري صداوسيما ۱۴/۱۲/۱۳۶۹
[77] - ديدار اعضاي شوراي سياستگذاري صداوسيما ۱۴/۱۲/۱۳۶۹